باشند ، زن مكلف است كه در حين آميزش با عشاق خود از داروی ضد آبستنی
استفاده كند و مانع پيدايش فرزند او گردد ، ولی هر گاه تصميم گرفت كه
صاحب فرزند گردد الزاما بايد از همسر قانونی خود استفاده كند .
" كمونيسم جنسی " تنها از آن نظر قابل عمل نيست كه رابطه نسلی را
ميان پدران و فرزندان قطع میكند ، بشر از اعتماد نسلی نمیتواند صرف نظر
كند ، هر پدری میخواهد فرزند خود را بشناسد و هر فرزندی میخواهد بداند از
كدام پدر پيدا شده است .
فلسفه ازدواج و انتخاب همسر قانونی همين است و بس ، اختصاص جنسی را
به همين اندازه بايد محدود كرد ، و با تأمين رابطه نسلی به وسيله فوق
موجبی برای تحديد بيشتر وجود ندارد .
برتراند راسل میگويد : " جلوگيری وسائل ( وسائل ضد آبستنی ) توليد نسل
را ارادی كرده و آنرا از صورت يك نتيجه اجتناب ناپذير روابط بيولوژيك
( توليد قهری فرزند در اثر آميزش ) بيرون آورده است . به دلائل متعدد
اقتصادی كه در فصول پيش شرح داديم ، محتملا پدر برای تربيت و اعاشه
اطفال كمتر اهميت خواهد داشت ، بنابراين دليلی نيست كه مادری برای
پدری اطفال خود همان
مردی را انتخاب كند كه خاطرش را برای عاشقی و رفاقت میخواهد .
" مادر " آينده ممكن است شانه از زير اين تعهد خالی كند بدون آنكه
لطمهای بسعادت او وارد شود . برای مردان ، انتخاب مادر اطفال خود از
اين هم آسانتر و سادهتر خو اهد بود . كسانی كه مانند من معتقدند كه روابط
جنسی فقط هنگامی مسئله اجتماعی و ( قابل تجديد ) محسوب میشود كه طفلی به
وجود آيد بايد مثل من اين دو نتيجه را بگيرند : اولا عشق بدون بچه آزاد
است ( و ثانيا ) ايجاد اطفال بايد تحت مقرراتی شديدتر از آنچه امروز
هست قرار گيرد " ( 1 ) .
" راسل " بعدا به حل يك مشكل اجتماعی ديگر نيز میپردازد و آن مشكل
بهبود نژاد بشر است . میگويد وقتی روابط جنسی بر اين اساس قرار گرفت ،
اجتماع میتواند فقط به زنان و مردان معينی كه از لحاظ شخصی و ارثی واجد
شرايطی باشند اجازه توليد نسل بدهد ، آن زنی كه پروانه توليد نسل دارد از
مردانی كه از لحاظ ارثی ارجح شناخته شوند برای تخم گيری و توليد نسل
استفاده میكند ، در حالی كه مردان ديگری كه عپدری محروم خواهند بود ( 1 ) .
راسل كم كم به گفتهها و پيشنهادهای خود جنبه اخلاقی نيز میدهد و به
اندرز و موعظه میپردازد ، چون معتقد است يكی از ريشههای اخلاق جنسی كهن
حسادت است ، مردان و زنان را به ترك حسادت توصيه میكند ، میگويد : "
در طريقی كه من پيشنهاد میكنم راست است كه زوجين را از وفاداری نسبت
به يكديگر مبری میدارم ، اما در عوض تكليف دشوار منكوب كردن حسادت را
به عهدهشان میگذارم ، يك زندگی هشيارانه بدون تسلط بر نفس غير ممكن
است ، در اين صورت بهتر است يك احساس شديد و مزاحم را چون حسادت
تحت انتظام درآوريم و نگذاريم مانع نمو عمومی احساسات عاشقانه بشود ،
اشتباه اخلاق قديمی در آن نيست كه كف نفس را توجيه میكند بلكه در آن
است كه در مورد استعمال آن اشتباه مینمايد " ( مقصود راسل اين است كه
قدما از لحاظ اخلاقی به كف نفس توصيه میكردند ، من نيز به كف نفس
توصيه میكنم ، اما نظر قدما در كف نفس بر اين بود كه غريزه جنسی محدود
گردد و نظر من به اين است كه جلو حسادت در امر جنسی كه نامش را شاق خوبی خواهند بود از حق
غيرت گذاشتهاند گرفته شود مردان آنگاه كه با عشقبازيهای همسران خود
مواجه میشوند و احساس ناراحتی میكنند بايد كف نفس و اغماض كنند ،
مزاحم آنها نشوند بلكه از آن مرد بيگانه كه همسر محبوب آنها را خوشحال و
مسرور كردهاند شكرگذار باشند ) .
هم او میگويد : " ايجاد فرزندان بايد فقط در ازدواج صورت گيرد و
روابط بيرون از ازدواج به وسائل مختلف خنثی گردد ، و شوهران هم نسبت به
عشاق همانقدر غمض عين داشته باشند كه شرقيان نسبت به غلامان خنثی (
مقصود غلامان اخته و خواجه سرايان است ) داشتند ، اشكال اساسی اين طريق ،
اطمينان اندكی است كه به وسائل ضد آبستنی از يك طرف و صميميت زنان از
طرف ديگر ( كه از عشاق خود باردار نشوند و به ريش شوهر نبندند ) میتوان
داشت اما اين اشكال با مرور زمان كاهش خواهد يافت " .
رفورم و اصلاح ! به همين جا خاتمه پيدا نمیكند ، موضوعات ديگری نظير
ستر عورت ، ممنوعيت ازدواج با محارم ، نشر صور قبيحه ، استمناء ، تمايل
به هم جنس ، سقط جنين ، آميزش در ايام عادت و امثال اينها نيز مورد
بحث قرار میگيرد . بعضی از اين موضوعات از قبيل لزوم ستر عورت و منع
نشر صور باصطلاح قبيحه صريحا مورد انتقاد
قرار گرفته و بعضی ديگر از قبيل استمناء از حوزه اخلاق خارج دانسته شده
است و در قلمرو طب بشمار آمده است ، احيانا از نظر طبی اگر غير مجاز
شناخته میشود كسی كه بسلامت خود علاقمند است آنرا ترك میكند ، به هر حال
نمیتواند ممنوعيت اخلاقی داشته باشد !
اكنون نوبت آن است كه ما اصول اساسی و اركان اصلی اين سيستم اخلاقی را
كه قبلا بيان كرديم دقيقا بررسی كنيم ، سپس فلسفه اخلاق جنسی اسلامی را كه
با اخلاق جنسی قديم و جديد غرب مغاير است توضيح دهيم ، تا يك بار ديگر
روشن شود يگانه مكتبی كه صلاحيت رهبری بشر را دارد اسلام است ، و هم روشن
شود كه كار غرب در فلسفه اجتماعی به هذيان و پريشانگوئی رسيده است ،
وقت آن است كه غرب مانند همه زمانهای ديگر ، با همه تقدمی كه در علوم
و صنايع دارد ، فلسفه زندگی را از شرق بياموزد .
اخلاق جنسی ( 3 )
در قسمت گذشته از اين بحث اصول اخلاق باصطلاح نوين جنسی تشريح شد ،
اكنون نوبت آن است كه اصول و پايههائی كه اين مكتب بر روی آنها بنا
شده است ارزيابی نمائيم .
آن اصول عبارت است از :
1 - آزادی هر فردی مطلقا محترم است و بايد محفوظ بماند ، مگر آنجا كه
مزاحم آزادی ديگران باشد ، بعبارت ديگر : آزادی را جز آزادی نمیتواند
محدود كند .
2 - سعادت بشر در گرو پرورش استعدادهائی است كه در نهاد دارد ،
خودپرستيها و ناراحتيهای روحی ، ناشی از آشفتگی غرائز ، و بالاخص غريزه
جنسی است ، و آشفتگی غرائز از عدم ارضاء
و اشباع آنها ناشی میگردد .
3 - آتش ميل و رغبت بشر ، در اثر منع و محدوديت ، فزونی میگيرد ، و
مشتعلتر میگردد و در اثر ارضاء و اشباع كاهش میيابد و آرام میگيرد ،
برای انصراف بشر از توجه دائم به امور جنسی و جلوگيری از عوارض ناشی از
آن ، راه صحيح اين است كه هر گونه قيد و ممنوعيتی را در اين راه از جلو
پايش برداريم چنانكه ملاحظه میشود ، اصل اول از اصول بالا ، فلسفی و اصل
دوم تربيتی و اصل سوم روانی است .
اين سه اصل را ما از مجموع گفتهها و نظرات طرفداران اين سيستم اخلاقی
استنباط میكنيم و الا هيچكدام از آنان به اين ترتيب و تفصيل اصول سيستم
اخلاقی خود را بيان نكردهاند .
اصل آزادی
طرفداران اين سيستم اخلاقی از آن جهت به اين اصل كه تكيهگاه و اساس
اصلی حقوق فردی بشمار رفته ، تكيه كردهاند كه به گمان آنها اين سلسله
مسائل فاقد جنبه اجتماعی میباشد زيرا به عقيده آنها آزادی جنسی يك فرد
به حقوق ديگران ضربه نمیزند ، فقط آنجا كه پای فرزند و اطمينان پدری و
فرزندی به ميان میآيد ، حق شوهر پيدا میشود و لازم میگردد كه زن از باردار شدن از غير شوهر قانونی
خود ، خودداری كند ، و تا زمانی كه وسائل ضد آبستنی در كار نبود لازم بود
برای صيانت اين حق مرد ، زن عفاف و تقوا را رعايت كند تا نسبت به
شوهر خود وفادار بماند فعلا با وسائل موجود چنين ضرورتی در كار نيست .
عليهذا در اينجا درباره دو قسمت بايد تحقيق شود : يكی اينكه آزادی را
جز آزادی ديگران و لزوم رعايت آنها نمیتواند محدود كند ، ديگر اينكه
روابط جنسی از ناحيه اطمينان پدر و فرزندی ، با اجتماع و زندگی عمومی و
حقوق اجتماعی ارتباط ندارد . اما قسمت اول بايد ببينيم آن چيزی كه آزادی
را باصطلاح حق مسلم بشر قرار میدهد چيست ؟ بر خلاف تصور بسياری از فلاسفه
غرب آن چيزی كه مبنا و اساس حق و آزادی و لزوم رعايت و احترام آن
میگردد ميل و هوی و اراده فرد نيست ، بلكه استعدادی است كه آفرينش
برای سير مدارج ترقی و تكامل به وی داده است ، اراده بشر تا آنجا محترم
است كه با استعدادهای عالی و مقدسی كه در نهاد بشر است هماهنگ باشد و
او را در ميبلا ترقی و تعالی بكشاند ، اما آنجا كه بشر را به سوی فنا و
نيستی سوق میدهد و استعدادهای نهانی
را به هدر میدهد احترامی نمیتواند داشته باشد ، ما در آينده انشاءالله
مستقلا و به طور تفصيل تحت عنوان انسان و آزادی مسئله آزادی را طرح
خواهيم كرد ، اينجا همين قدر يادآوری میكنيم كه بسيار اشتباه است اگر
خيال كنيم معنی اينكه انسان آزاد آفريده شده اين است كه : به او ميل و
خواست و اراده داده شده است ، و اين ميل بايد محترم شناخته شود مگر
آنجا كه با ميلها و خواستهای ديگران مواجه و معارض شود و آزادی ميلهای
ديگران را به خطر اندازد ، ما ثابت میكنيم كه علاوه بر آزاديها و حقوق
ديگران ، مصالح عاليه خود فرد نيز میتواند آزادی او را محدود كند .
بزرگترين تيشهای كه به ريشه اخلاق زده شده به نام آزادی و از راه همين
تفسير غلطی است كه از آزادی شده است !
وقتی كه از آقای " راسل " سؤال میشود آيا خود را به هيچ يك از
سيستمهای اخلاقی مقيد میدانيد ؟ جواب میدهد : آری ، ولی جدا ساختن اخلاق
از سياست كار دشواری است ، به عقيده من علم اخلاق بايستی بدين طريق عرضه
شود : فرض كنيد زيدی بخواهد فلان عمل را كه برای خودش مفيد بوده و در
عين حال به همسايگانش زيان میرساند انجام دهد ، اگر زيد بدين طريق برای
همسايگان خود ايجاد
مزاحمت كند آنان گرد هم جمع شده و خواهند گفت : " ما به هيچ وجه موافق
نيستيم بايد كاری كرد كه او سوء استفاده نكند " بنابراين ملاحظه میشود كه
كار ما به يك امر جنائی مختوم میگردد و اين قضيه كاملا منطقی و عقلانی
است ، روش اخلاقی من عبارت از ايجاد هماهنگی بين منافع عمومی و خصوصی
افراد اجتماع میباشد ( 1 ) .
اين روش اخلاقی از لحاظ عملی بودن كمتر از مدينه فاضله افلاطون نيست ،
آقای راسل در اخلاق ، مقدساتی را به رسميت نمی شناسد ، معانی و مفاهيمی
كه انسان آنها را برتر از منافع مادی شخص خود بداند و به خاطر آنها ميل
و خواست و اراده خود را محدود كند سراغ ندارد ، اخلاقی را كه مبتنی بر
چنين معانی و مفاهيم باشد اخلاق " تابو " میخواند ، يگانه چيزی را كه
مقدس میشمارد آزادی خواست و اراده و ميل است ، آزادی اراده و ميل را
فقط با مواجه شدن با ميل و اراده ديگران در جهت مقابل ، قابل تحديد
میداند ، آنگاه گرفتار اين بست میشود كه در اين صورت چه قدرتی میتواند
آزادی شخص را محدود كند و او را در مقابل
آزاديهای ديگران وادار به تسليم و احترام نمايد . میگويد : قدرت منع و
جلوگيری ديگران ، میگويد : من كه به خاطر منافع خودم میخواهم منافع
ديگران را به خطر اندازم آنها به خاطر منافع خودشان با يكديگر اتفاق
خواهند كرد و جلو مرا خواهند گرفت و من ناچار تسليم خواهم شد و اجبارا
منافع خصوصی خود را با منافع عمومی هماهنگ خواهم كرد .
آقای راسل میخواهد با اين بيان منافع خصوصی را حافظ و نگهدار حقوق
عمومی معرفی كند ، همينجا است كه عقيم بودن فلسفه اخلاقی او روشن میگردد.
بديهی است اگر فرض كنيم هميشه افراد اجتماع يا گروههای اجتماعی دارای
قدرت و هميشه افراد و گروهها ، آماده اتفاق و اتحاد عليه متجاوز میباشند
و هميشه يك فرد كه دارای قدرت كمتری است تصميم میگيرد عليه منافع
اكثريت گام بردارد ، البته در اين صورت فرضيه آقای راسل درست از آب
در خواهد آمد . اما آيا هميشه افراد و گروهها دارای قدرت مساوی هستند ؟
آيا هميشه كسانی كه مورد تجاوز قرار میگيرند آماده اتفاق و اتحادند ؟ آيا
هميشه فرد عليه منافع اكثريت تصميم میگيرد ؟ متجاوز تا به زور و
قدرت خود اعتماد نداشته باشد دست به تجاوز نمی زند .
اخلاقی كه آقای راسل پيشنهاد میكند قادر است تنها به ضعيفان توصيه كند
كه از زور نيرومندان بترسند و به حقوق آنها تجاوز نكنند اما قادر نيست
زورمندانی را كه عليه ناتوانان اتفاق میكنند و اطمينان دارند كه میتوانند
اعتراض آنان را با قوه قهريه پاسخ دهند به ترك تجاوز توصيه كند چونكه
طبق اين فلسفه عمل آنها ضد اخلاقی نيست . زيرا آنها ضرورتی نمیبينند كه
منافع خصوصی خود را با منافع عمومی هماهنگ كنند . اين فلسفه اخلاقی
بهترين توجيه كننده حق زورگوئی و ديكتاتوری است ، عجب اين است كه آقای
راسل شعار خود را در همه عمر آزاديخواهی و حمايت از حقوق ناتوانان قرار
داده است اما فلسفهای كه برای اخلاق ساخته است پايههای ديكتاتوری را
استحكام میبخشد . در فلاسفه غرب از اين نمونهها باز هم هست كه فيلسوفی
فلسفهاش يك جور حكم ميكند و شعار زندگيش طور ديگر .
اما قسمت دوم : اين قسمت مربوط به اين است كه ازدواج و تشكيل اجتماع
خانوادگی تا چه حد جنبه فردی و خصوصی دارد و تا چه حد جنبه عمومی و
اجتماعی ؟ بدون شك در ازدواج ، تمتع
شخصی و مسرت فردی وجود دارد ، انگيزه افراد در انتخاب همسر بهرهمند شدن
از مسرت و لذت بيشتر زندگی است ، اكنون بايد ببينيم آيا از آن نظر كه
دو فرد بنام زن و شوهر میخواهند زندگی مشترك و مقرون به خوشی و مسرتی
تشكيل دهند و از شيرينیهای زندگی بهرهمند گردند ، بهتر و عاقلانهتر اين
است كه كانون خانوادگی را كانون خوشيها و كاميابيهای جنسی قرار دهند و
حداكثر مساعی خود را برای لذت بخش نمودن اين كانون صرف كنند و اما
اجتماع بيرون ، اجتماع بزرگ محيط كار و فعاليت و برخوردهای ديگر باشد ،
يا بهتر اين است كه لذائذ و كاميابيهای جنسی از محيط خانوادگی به اجتماع
بزرگ كشيده شود ، كوچه و خيابان و مغازهها و محيط های اداری و باشگاهها
و تفريحگاههای عمومی همه جا آماده انواع كاميابيهای جنسی نظری و لمسی و
غيره بوده باشد ؟
اسلام طريق اول را توصيه كرده است ، اسلام اصرار فراوانی دارد كه محيط
خانوادگی آمادگی كامل برای كاميابی زن و شوهر از يكديگر داشته باشد ، زن
يا مردی كه از اين نظر كوتاهی كند مورد نكوهش صريح اسلام قرار گرفته است
، اسلام اصرار فراوانی به خرج داده كه محيط اجتماع بزرگ ، محيط كار و عمل
و فعاليت
بوده و از هر نوع كاميابی جنسی در آن محيط خودداری شود ، فلسفه تحريم نظر
بازی و تمتعات جنسی از غير همسر قانونی ، و هم فلسفه حرمت خودآرائی و
تبرج زن برای بيگانه همين است .
كشورهای غربی كه اما اكنون كوركورانه از آنها پيروی میكنيم راه دوم را
انتخاب كردهاند . كشورهای غربی در انتقال دادن كاميابيهای جنسی از كانون
خانوادگی به محيط اجتماعی بيداد كردهاند و جريمهاش را هم میدهند ، فرياد
متفكرينشان بلند است ، آنها وقتی كه میبينند برخی كشورهای كمونيستی جلو
اين كارها را گرفته و مانع هدر دادن نيروهای جوانان در اجتماع شدهاند ،
به چشم غبطه به آنها مینگرند .
اگر زندگی و خوشی و مسرت در زندگی را مساوی با اعمال شهوت بدانيم و
چنين فرض كنيم كه هر كس بيشتر میخورد و میخوابد و عمل آميزش انجام
میدهد او از مسرت و خوشی بيشتری بهرهمند است و به عبارت ديگر اگر
استعدادهای بهجتزای انسانی و موجبات ناراحتيهای او را محدود بدانيم به
آنچه حيوانات دارند ، البته انتقال كاميابيهای جنسی از كانون خانوادگی
به اجتماع بزرگ لذت و مسرت بيشتری خواهد داشت .
اما اگر بتوانيم تصور كنيم كه اتحاد روح زن و شوهر و عواطف صميمانهای
كه احيانا تا آخرين روزهای پيری كه غريزه جنسی فعاليتی ندارد باقی است ،
برای زندگی ارزش بيشتر و بالاتری دارد ، اگر بتوانيم تصور كنيم كه لذتی
كه از يك مرد از مصاحبت همسر مشروع و وفادارش با لذتی كه يك مرد از
مصاحبت يك زن هر جائی میبرد تفاوت دارد كوچكترين ترديدی در اين جهت
نخواهيم كرد كه به خاطر بهرهمند شدن از مسرت بيشتر و آرامش بيشتر ، لازم
است عواطف جنسی افراد را محدود به همسر قانونی كرده است و محيط و
كانون خانوادگی به اين كار و اجتماع بزرگ را به كار و فعاليت اختصاص
دهيم .
مطلب مهمتر جنبههای اجتماعی مسئله ازدواج است ، تنها برای اين نيست
كه زن و مرد از مصاحبت يكديگر لذت بيشتری ببرند ، ازدواج و تشكيل كانون
خانوادگی ايجاد كانون پذيرائی نسل آينده است ، سعادت نسلهای آينده
بستگی كامل دارد به وضع اجتماع خانوادگی . دست توانای خلقت برای ايجاد
و بقاء و تربيت نسلهای آينده علائق نيرومند زن و شوهری را از يك طرف و
علائق پدر و فرزندی را از طرف ديگر به وجود آورده است .
عواطف اجتماعی و انسانی ، در محيط زندگی رشد میكنند ، روح كودك را
حرارت محيط فطری و طبيعی چند صد درجه پدر و مادر نرم و ملايم میكند .
ما وقتی كه میخواهيم عواطف دو نفر را نسبت به يكديگر تحريك كنيم ،
میگوئيم افراد يك ملت برادر يكديگرند ، يا میگوئيم افراد بشر همه برادر
يكديگر و عضو يك خانواده هستند ، قرآن كريم عواطف پاك ايمانی مؤمنين
را به عواطف برادری تشبيه میكند : " انما المؤمنون اخوه "، عواطف
برادری تنها از خويشاوندی و هم خونی پيدا نمیشود ، عمده اين است كه دو
برادر در يك كانون محبت بزرگ میشوند ، راستی اگر عواطف برادری كه
ناشی از كانون با صفا و پر مهر خانوادگی است از ميان برود ، آيا افراد
اجتماع میتوانند كوچكترين عواطفی نسبت به يكديگر داشته باشند ؟
میگويند در اروپا تا حدود زيادی عدالت هست اما عواطف بسيار كم است
، حتی در ميان برادران و پدران و فرزندان عواطف كمی مشاهده میشود . بر
خلاف مردم مشرق زمين .
چرا ؟ برای اينكه اين گونه عواطف در كانونهای با صفا و صميمی و پر مهر
خانوادگی رشد میكند ، اما در اروپا چنين صفا و
صميميت و وحدت و يگانگی ميان زنان و شوهران وجود ندارد . چرا اين
يگانگی كه معمولا در مشرق زمين ميان زنان و شوهران وجود دارد ، در آنجا
وجود ندارد ؟ برای اينكه در آنجا عواطف جنسی زن و مرد به يكديگر اختصاص
ندارد ، هر كدام به طور نامحدود میتوانند لااقل از تمتعات نظری و لمسی در
اجتماع بزرگ بهرهمند شوند .
نظرات شما عزیزان: