گر چه از نظر فلسفى زمان ها و مكان ها از جهت زمانى و مكانى هيچ امتيازى بر يكديگر ندارند; ولى از منظر دينى و با توجه به تأثير ارزش هاى الهى، برخى از زمانها و مكانها از قداست و مكانت ويژه اى برخوردارند و نسبت به ديگر اجزاء زمانى و مكانى امتياز خاصى دارند: كه برترى شب قدر از هزار ماه عبادت و شب مبارك بودنش به بركت نزول قرآن كريم بوده و اين بروز رخدادهاى آسمانى و ظهور نشانه هاى الهى است كه برخى از روزها را «ايام الله» ساخته است. چنانچه با نزول آغازين آيات نور بر جان پاك نبوى و ابلاغ رسالت محمدى (صلى الله عليه وآله وسلم) توسط فرشته وحى، كوه حرا، جبل النور و تجليگاه جمال و جلال ربوبى شد و شهر مكه و كعبه معظمه با حضور پيامبر رحمت شكوه و عظمتى دوباره يافت و هجرت حضرتش به شهر يثرب آن را مدينه النبى ساخت.
و اين قيام خونين و حياتبخش حسينى در سرزمين نينوا و قداست و طهارت ثاراللهى حضرت سيدالشهدا بود كه كربلا را بر كعبه برترى داد و تربتش را طينت عرشى و عطر بهشتى عطا نمود. و اگر از شهر قم در قاموس سراسر نور اهلبيت، به عظمت و بزرگى ياد شده به آن جهت است كه، همواره اين ديار مقدس مركز نشر فرهنگ و معارف نورانى اهلبيت و خاك پاكش مهد تربيت رجال بزرگ و نامدار علم و دانش بوده و آسمان رفيع فرهنگش با سيماى فرزانگان فقه و حديث و معارف دينى فروزنده است. درخشش نام قم
و قمى را در پرتو احاديث و اخبار امامان معصوم و دلباختگى مردمان خداجويش به آل رسول جستجو بايد كرد. اما اين همه نبود جز از بركات هجرت كريمه اهلبيت و اجلال نزول و غروب غمبار آن نجمه آسمان ولايت در ديار عاشقان امامت; او كه بارگاه رفيعش جلوه اى از بهشت برين و مدفن شريفش مطاف عرشيان و ملجأ و معبد صالحان و نقطه اميد دين باوران است. توجه به موقعيت خاص شهر قم و مشاهده بى كران معنويت و شكوه اين كوكب درى آسمان عفاف حضرت فاطمه معصومه (عليها السلام) بود كه برخى صاحبان فضل و قلم را بر آن داشت كه دلباختگان خاندان عصمت به ويژه نسل جوان را با گوشه اى از آن عظمت آشنا ساخته و آثار ارزشمندى را در اين رابطه به جامعه دينى ارايه نمايند. كه از جمله آنها است اثر گرانقدر جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاى الياس محمد بيگى (صادقى) تحت عنوان «فروغى از كوثر» كه در برگيرنده پيشينه هاى درخشان شهر قم و جلوه اى از زندگانى و فضايل و كرامت هاى حضرت فاطمه معصومه (عليها السلام) و مطالب متنوع ديگرى مى باشد .
ما خادمان فرهنگى آستانه مقدّسه كريه اهلبيت خداى را شاكريم ، در سالى كه به نام امام على بن ابى طالب (عليه السلام) نامگذارى شده ، توفيق تجديد چاپ و نشر اين اثر را به ما ارزانى داشت . در پايان از مساعدت توليت معظم آستانه مقدسه حضرت آية الله مسعودى و معاون محترم ايشان جناب آقاى فقيه ميرزايى در جهت تحقق اين مهم تشكر مى نماييم; اميد آن كه همواره توفيق الهى در جهت ارايه خدمات فرهنگى بيشتر به جامعه دينى رفيق راهشان باشد.
آشنايى با موقعيت جغرافيايى و پيشينه تاريخى ، سياسى ، اجتماعى هر سرزمين گر چه به جاى خود ارزشمند بوده و بر اطلاعات عمومى انسان مى افزايد ; ولى شناخت بعضى از سرزمين ها به خاطر نقش اساسى نخبگان و فرهيختگان آن سامان ، در پايه گذارى و ترويج فرهنگ و معارف حياتبخش دينى و تحكيم عقايد اسلامى و سوابق درخشان آن ، از ارزش و اهميت مضاعفى برخوردار است . كه يكى از اين سرزمين هاى ممتاز ، شهر قم مى باشد ; ديار مقدّسى كه در طول تاريخ اسلام از بزرگترين مراكز نشر معارف حياتبخش شيعه به شمار آمده و تربيت يافتگان مكتب فقه و حديثش احياگر مظاهر فرهنگ غنى اهلبيت(عليهم السلام) بودند ; و مردمان خدا جوى آن طلايه دارى نهضت هاى علمى ، فرهنگى ، سياسى و رهبرى قيامهاى حق طلبانه مردمى در برابر حاكمان ستم پيشه را به عهده داشتند . بدينسان اهل قم ، قيام را عينيت بخشيدند و قم در طول تاريخ چونان خورشيدى تابان درخشيد و نور و تحرك آن آزاديخواهان مسلمان را به حركت درآورد و نام قم در دنيا مرادف با قداست و پايدارى و شجاعت گرديد . و به خاطر همين جايگاه عظيم ، قم در قاموس سراسر نور رهبران معصوم(عليهم السلام)بعنوان حريم امن ولايت و كاشانه آل محمد و سرچشمه جوشان علوم و معارف خاندان رسالت معرفى شد ; و مردمان خدا باورش پيروان راستين اهل بيت و ياوران مهدى امت و زمينه سازان حكومت جهانى حضرتش شناخته شدند . و شكوه و عظمت اين
ديار مقدس ، آنگاه فزونى يافت كه خاك پاكش ، بارگاه ملكوتى بزرگ يادگار آل رسول و عصاره فضايل آل بتول « حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله عليها ـ » گرديد ; و هجرت زينب گونه و رحلت جانسوز حضرتش در اين سرزمين ، حرم اهل بيت بودن آن را تفسير نمود ; و باجلال وجمال فاطمى خود، قم را تجليگاه انوار تابناك ائمّه هدى(عليهم السلام)قرارداد.
و سرانجام قم ، اين پايگاه عظيم ولايت علوى و حوزه فقاهت جعفرى بود كه خاستگاه انقلابى بى نظير ، به رهبرى پيشواى حكيم و فرزانه « حضرت امام خمينى(قدس سره) » گرديد كه حكومت اسلامى به بارآمده از آن ايران زمين را نقطه اميد مستضعفان سراسر گيتى و شهر قم را مركز ام القراى جهان اسلام قرارداد.
حكومت الهيى كه امروز به رهبرى حضرت آية الله خامنه اى دام ظلّه راه تعالى و ترقى خود را طى مى كند اين همه ، انسان را بر شناختى عميق و همه جانبه از پيشينه درخشان اين ديار پاك و معرفت و آگاهى فراگير از ابعاد مختلف شخصيتى بزرگ بانوى عالم اسلام حضرت فاطمه معصومه(عليها السلام)وامى دارد كه بدون شك اهل قلم و نويسندگان متعهد ، در جهت ارايه چنين شناختى به جامعه ، رسالتى عظيم به عهده دارند ; چنانچه تاكنون در اين رابطه آثار ارزشمندى ، توسط برخى از صاحبان قلم نگاشته شده است ما هم در حدّ توان عصاره اى از اين آثار گرانقدر را در 9 بخش گردآورى نموديم و اين اثر را با عنوان « فروغى از كوثر » كه چيزى جز حاصل عنايت آن حضرت نبوده به روح بلند آن زينب دوران اهدا مى نماييم به آن اميد كه مورد قبول افتد و همواره لطف و كرم آن بزرگوار رهين را همان باشد . و از آنجا كه مجموعه حاضر به عنوان اولين اثر نگارنده ، خالى از نقص و ايراد نيست نظر اصلاحى همه عزيزان را با جان و دل پذيراييم .
و ما توفيقى الاّ بالله
الياس محمد بيگى « صادقى »
بعضى قائل به قدمت شهر قم بوده و آن را از بلاد باستانى دانسته اند و به شواهد و قرائنى هم استدلال نموده اند از قبيل ذكر « زعفران قمى » در كتابى كه مربوط به عصر ساسانيان است و آمدن نام قم در شاهنامه فردوسى ضمن بيان حوادث سال 23هـ . ق و اينكه قم و ساوه به دست « تهمورث پيشدادى » بنا نهاده شده است .
ولى اين شواهد و قرائن مدّعا را ثابت نمى كند براى اين كه موقعيّت جغرافيايى و طبيعى سرزمين قم در عصر ساسانيان براى بناى شهرى در آن جا مساعد نبوده است و ساخت چنين شهرى بدست تهمورث از افسانه هاى باستانى است كه هيچ ارزش تاريخى ندارد . و ذكر نام قم در شاهنامه دليل بر اين نمى شود كه در سال 23هـ . ق هم آن سرزمين به همين نام بوده براى اينكه فردوسى در اشعار خود نام محلّ فتوحات را به اسامى معروف زمان خودش معرّفى كرده است نه به اسامى زمان خود فتوحات و در اسناد تاريخى و گزارش فتوحات ايران به خليفه مسلمين از سرزمين قم به عنوان ( شق ثيمرة ) نام برده اند .
بنابر اين شهر قم هم ، مانند شهر نجف و كربلا و مشهد مقدّس از شهرهاى نوظهور اسلامى است كه موجبات موجوديّت آن را بايد در جهات مذهبى ، سياسى جستجو كرد .(1)
قم از بناهاى اسلامى است كه با ورود اعراب اشعرى(2) به اين سرزمين و سكونت در آن و ساختن خانه ها و پيوستن حصارهاى موجود بهم ، در سال 83هـ . ق(3) موجوديّت يافت و نام قم بر آن نهاده شد .
در اين جا لازم است در خصوص مهاجرت اعراب اشعرى به اين سرزمين توضيح بيشترى داده شود :
« خاندان اشعرى » به خاطر ناسازگارى با « حجّاج » حاكم كوفه و كشته شدن يكى از افراد برجسته آن خانواده و احساس ناامنى ، جلاء وطن نمودند و به سوى ايران حركت كردند ; در مسير حركت خود به نهاوند رسيدند و عدّه اى از آنها در اثر ابتلاى به وبا از دنيا رفتند ، به همين جهت از آنجا حركت كردند و به تدريج راهپيمايى نموده تا به سرزمين قم رسيدند .
اين كه علّت آمدن آنها به قم چه بود مطلبى است كه بايد آن را در فتوحات جدّ ايشان « مالك » در نبرد قادسيه جستجو كرد :
مالك بعد از فتح فراهان و تفرش و آشتيان و ساوه ، با قوم ديلم كه دست به چپاول اموال و تجاوز به نواميس ساكنين آن نواحى گشوده بودند وارد نبرد شد و آنها را ريشه كن و نابود كرده و نواميس به اسارت برده شده را آزاد كرد . مردم آن سامان كه خود را آزاد شده مالك مى دانستند از اين حادثه هميشه خاطره شيرينى داشتند .
قبيله اشعرى هم كه با نام اين ديار آشنا بودند ، براى پيدا كردن مرتع و چراگاه احشام راهى اين سرزمين شدند وقتى كه به تَقَرود از نواحى ساوه رسيدند احوص آنجا را سرزمينى سرسبز و مناسب براى احشام خود يافت و در فكر توطّن در آنجا برآمد .
منزلگاه اعراب در دامنه كوه يزدان ( ميانه تقرود و قم ) بود . به همين جهت به تدريج خبر ورود خاندان اشعرى به يزدان پايدار ( يزدانفاذار ) رئيس زردتشيان رسيد .
او از ورود آنان بسيار خرسند شد و تصميم گرفت براى حفظ و حمايت سرزمين خويش از حمله ديلمان آنها را در سرزمين قم منزل و مأوى دهد ، كه سركوبى قوم چپاولگر ديلم « در حمله مجدّد آنان به آن مناطق » ، به دست احوص و همراهانش او را بر اين امر مصّم تر نمود و با شنيدن خبر پيروزى شخصاً به استقبال احوص شتافت و به عنوان تقدير و تشويق بر سر او درهم و زعفران ريخت و قوم او را در ميان چند حصار معروف آن زمان جاى داد و آنها
چادرهاى خويش را در فواصل حصارها برپا كرده و براى عبدالله ( برادر احوص ) مسجدى جهت اقامه نماز و بيان مقرّرات نورانى اسلام بنا كردند و آنچنان زردتشتيان با مسلمانان صميميّت و محبّت يافتند كه با هم عهدنامه برادرى و مواسات و پيمان دفاعى امضاء نمودند .
بدينسال اعراب مسلمان ، روز به روز محلّ سكونت خود را وسعت داده و خانه ها و مزارع بسيارى را خريدارى كردند و حصارهاى جداى از هم به واسطه ساخته شدن خانه هاى نوبنياد ، به هم متّصل شدند و شهرى يكپارچه بوجود آمد و اوّلين مسجد در آن شهر بنا نهاده شد .
پيمان ياد شده تا آخر عمر يزدانفاذار بخوبى اجرا مى شد و دو قوم زردتشت و مسلمان با هم زندگى مسالمت آميزى داشتند ; ولى پس از او فرزندانش با ديدن حشمت و ثروت روزافزون مسلمانان و خانه هاى وسيع و مجلّل آنان ، خود را در برابر آنها ذليل و خوار ديده و در انديشه ناسازگارى برآمدند و بنا را بر پيمان شكنى گذاشتند و از عبدالله و احوص ، « بزرگان خاندان اشعرى » مصرّانه خواستند كه با قوم خود از آن سرزمين بيرون روند .
عبدالله و احوص آنها را پند و اندرز فراوان داده و آنها را دعوت به پايبندى به عهد و پيمان برادرى نمودند و از عواقب سوء عهدشكنى بر حذر داشتند ، ولى قوم زردتشت همچنان بر خواسته خود پافشارى مى كردند و تا چهاردهم سال نو به خاندان اشعرى مهلت دادند تا هر چه دارند بفروشند و از آن ديار بروند .
در اين فاصله زمانى احوص بعد از مشورت با بزرگان قبيله ، تصميم گرفت
شب چهارشنبه آخر سال ، آن ديار را از شرّ سران زردتشت و بزرگان حصارهاى چهلگانه ، پاك نمايد و راه را براى گرويدن مردم پاك سرشت آن سامان به اسلام بگشايد .
لذا چهل نفر را مأمور ساخت كه در چنين شبى در هنگامه جشن و شادمانى و ميگسارى زردتشتيان ، خود را به حصارها رسانده و خدايان حصارها را نابود نمايند .
اين نقشه به خوبى اجرا شد و سران فتنه انگيز زردتشتيان آن شهر از ميان برداشته شدند و دژهاى كفر و لجاجت فروريخت و مردم آن منطقه با احساس آزادى ، گروه گروه به اسلام گرويدند و آتشكده ها يكى پس از ديگرى خاموش و به مساجد تبديل شدند و بدينسان مردم مسلمان به رهبرى احوص و عبدالله اشعرى بر اين منطقه سرورى يافتند(1) ، و شهر قم به عنوان شهرى امامى مذهب به وجود آمد ، و مكتب فقه شيعه امامى به دست « عبدالله بن سعد » و پسران او در اين شهر بنا نهاده شد و به مرور زمان قم به عنوان شهرى « پيرو فقه اهل بيت(عليهم السلام) » همچون ستاره اى درخشان بر آسمان عالم اسلام درخشيدن گرفت .
و به تدريج اين شهر مأوى و مأمن پيروان امامت و ولايت شد كه تعداد شيعيان مهاجر آن به 6000 نفر مى رسيد(2) .
مردم قم چنان اهميّت و عظمت يافتند كه گوئى در كشور نيمه مستقلّ كوچكى در « قلب دارالاسلام » زندگى مى كردند ، چنانچه از آغاز ظهور خلفاى عباسى در سال 132هـ . ق تا اواخر دوره خلافت هارون از دادن خراج به حكومت وقت خوددارى مى كردند و هيچ يك از خلفا توان و جرأت مقابله با آنان را نداشت .
در زمان هارون عباسى كه فرمانروايى اسلامى ، حدّاكثر توسعه را يافت و در سال 184هـ . ق هارون تصميم گرفت صحابه و دوستداران اهل بيت(عليهم السلام)را تحت فشار قرار دهد و قم اين كانون ضدّ ظلم و ستم را سركوب نمايد .
لذا هارون « عبدالله بن كوشيد قمى » را به حكومت اصفهان ( كه قم از توابع آن بود ) گماشت تا ماليات پنجاه و چند ساله قم را وصول نمايد .
او هم برادر خود « عاصم » را عامل قم قرارداد ، عاصم پس از شكنجه و اذيّت و آزار مردم حتّى يكدرهم از ماليات معوّقه را هم وصول نكرد ولى همچنان بر فشار خود افزود تا اينكه عدّه اى از اهالى و بزرگان شهر زبان به شفاعت گشودند و لى به نتيجه اى نرسيدند .
بعد از بى نتيجه بودن اين وساطتها « عاصم » به دست عدّه اى ، از جان گذشته به هلاكت رسيد .
همين حادثه باعث عزل عبدالله از حكومت اصفهان شد ولى عبدالله به دارالخلافه شتافت و با پرداخت يك ميليون درهم خواستار بازگشت به سمت
قبلى خود شد ، به شرط اينكه قم از تابعيّت اصفهان خارج شود . سرانجام با توضيحات قانع كننده او و بيانات « حمزة بن اليسع » ـ از بزرگان قم ـ و عهده دار شدن خراج شهر ، هارون استقلال شهر قم را پذيرفت و بدينسان اين شهر استقلال سياسى يافت و پس از تعيين حدود آن ، مسجد جامع با منبرى براى امام جمعه ( كه نشانه استقلال هر ناحيه بود ) در آن ساخته شد .(1)
هنگام استقلال در اين سرزمين دو شهر وجود داشت يكى شهر جديد اسلامى بنام « قم » و ديگرى شهر زردتشتيان بنام « كميدان » كه عمّال حكومتى و زندان شهر در آنجا بودند چرا كه اهل قم عمّال حكومت را به شهر خود راه نمى دادند .
مردم قم با حاكمان ستمگر زمان خود هميشه سر ناسازگارى داشتند ، و در زمانهاى مناسب در برابر آنان دست به شورش و انقلاب مى زدند و از پرداخت ماليات و حمايت اقتصادى حكومت مركزى خوددارى مى كردند . بعد از شهادت حضرت رضا(عليه السلام) در سال 203هـ . ق و پى بردن مردم قم به جنايت مأمون و دستگاه خلافت ، به عنوان اعتراض به اين فاجعه عظيم و اعلان حمايت از حريم مقدّس ولايت و امامت ، مردم دست به انقلابى بى سابقه زدند و در برابر حاكمان عباسى دست به تمرّد زدند ، و از دادن خراج و ماليات سالانه شهر خوددارى كردند .
اين انقلاب همگانى حدود 10 سال ادامه داشت و سرانجام با يورش سپاهيان حكومتى به فرماندهى « على بن هشام » به شهر ، عدّه اى از سران شهر همراه « يحيى بن عمران » ـ بزرگ قمّيّين كه اين نهضت عظيم مردمى را سازماندهى مى كرد ـ كشته شدند و قسمتى از شهر خراب گرديد و مالياتهاى گذشته وصول شد. مردم به تدريج به عمران شهر پرداختند و تا سال 216هـ . ق شهر اوضاع آرامى داشت .
در همين سال ، « زمان خلافت معتصم » بود كه مردم به دارالحكومه قم حمله كردند و عامل حكومت ( طلحى ) را از شهر بيرون رانده و عَلَم مخالفت برافراشتند .
معتصم به تحريك ( طلحى ) سپاهى را به فرماندهى « وصيف ترك » مأمور سركوبى اهالى كرد ، و او همراه حاكم رانده شده قم به هر حيله اى بود به داخل شهر رخنه نمود وسپاهيانش به قتل و غارت اهالى پرداختند و خانه ها و باغ هاى افراد انقلابى را آتش زدند و شهر را به تلّى از خاكستر مبدّل نمودند .
ولى اين همه ، نتيجه اى جز برافروخته شدن خشم عمومى مردم نداشت . لذا پس از مواجه شدن سپاه با اعتراض و مخالفت مردمى ، فردى به نام « محمّد بن عيسى بادغيسى » ـ كه فردى خوشخو و صديق بود ـ به حكومت قم گماشته شد ; حاكم جديد با درايت خاصّى كه داشت رضايت مردم را جلب نمود و بذر مودّتى بين آنها پاشيد كه تا سال 245هـ . ق در اين شهر حادثه خونينى پيش نيامد .
بالاخره در زمان خلافت متوكّل ، ـ كه او فردى جسور و لاابالى بود و از
اهانت به مقدّسات دين و بزرگان اسلام هراسى نداشت « مانند تظاهر او به سبّ على(عليه السلام) و صديقه طاهره(عليها السلام) در مجالس عمومى و تخريب مرقد سيّدالشّهداء(عليه السلام) » ـ مردم عاشق ولايت و امامت قم با ديدن اين جسارتها و اهانت ها كه به ساحت مقدّس بزرگان دين مى شد ، آنچنان برآشفتند كه در فرصت مناسب با تقويت معارضين حكومت عباسى همچون حسين كوكبى ـ كه از اشراف سادات علوى بود ـ دولت علوى كوچكى تشكيل دادند و عمّال حكومتى را خلع يد كردند و تا سه سال اين حكومت برقرار بود . كه سرانجام معتمد عباسى حاكم « بلاد جبل » را مأمور براندازى حكومت علويّون و سركوب نهضت قميون كرد و او با سپاهى فراوان پس از سرنگون كردن حكومت حسين كوكبى ، اهالى قم را سركوب و سران آنها را كشت و عدّه اى را زندانى كرد و در ظلم و ستم به مردم تا آنجا پيش رفت كه آنها براى در امان ماندن از شرّ او به امام حسن عسكرى(عليه السلام)پناهنده شدند و حضرت براى رهايى از اين شرّ عظيم دعايى به آنان تعليم فرمود كه در نماز شب بخوانند .
اين سركوبهاى خونين هيچ تأثيرى در خاموشى شعله هاى انقلاب و قيام عليه ظلم و ستم نداشت و لذا مردم قم به مجرّد درگيرى معتمد با يعقوب ليث ( در سال 263هـ . ق ) و ضعف نيروهاى تهاجمى او مجدّداً در برابر او به قيام برخاستند .
اين انقلاب و شورش گاه و بيگاه وجود داشت تا اينكه در زمان معتضد عباسى ، « يحيى بن اسحاق » كه از طائفه اماميه بود به عنوان حاكم قم منصوب شد و او كه شخصى ملايم و پرتجربه بود كوشش كرد تا از بغض و كينه مردم
نسبت به خلفا بكاهد و از بوجود آمدن شورش هاى متوالى جلوگيرى نمايد . او در اين راه موفق شد و با آرامش نسبى شهر ، و با همكارى او ، اقدامات اساسى در شهر صورت گرفت كه از آن جمله : خاموش كردن آخرين آتشكده اين سرزمين و بناى مأذنه و مناره عظيمى در كنار مسجد « ابوالصّديم اشعرى » بود كه صداى اذان را به هر دو قسمت شهر مى رساند .(1)
در همين زمان بود كه « على بن بابويه » با رياست و مرجعيّت عامّه خود مكتب پربركت و بى نظيرى را در قم تأسيس كرد كه آمار تربيت شدگان آن مركز بزرگ علمى ومحدّثين عصرايشان ، تا دويست هزار تن نقل شده است .(2)
با طلوع ستاره « بابويهى » بود كه روش مبارزه مردم با دستگاه خلافت تغيير كلّى يافت و آنها به مبارزات اصولى پرداختند ، از طرفى پسران ( بويه ) را تقويت كرده و با قدرت ايشان خلفا را يكى پس از ديگرى بركنار مى كردند و حكومتهايى از آل على(عليه السلام) را در طبرستان به نام ناصر كبير ، و ناصر صغير روى كار آوردند . از طرفى گروهى از دانشمندان اسلامى براى تبليغ و ترويج مبانى و معارف دينى از قم به خدمت امرا شتافته و اكثر ايشان به مقام وزارت و امارت و رياست رسيدند و نام وزراى قمى ، زينت بخش تاريخ سياست و حكومت شد .
وزارت « استاد ابن العميد » در حكومت « ركن الدوله ديلمى » پس از مشورت با مرحوم ابن بابويه و صلاحديد آن بزرگوار بود ; كه هجرت علمى مرحوم شيخ صدوق از قم به رى ( بنا به دعوت استاد ابن العميد) و آثار گرانقدر علمى ، فرهنگى اين هجرت مقدّس همه از بركات اين اقدام سياسى زعيم بزرگ شيعه در آن دوران مى باشد .
چنانچه سفر مرحوم « ابن قولويه » به بغداد و تأسيس مكتب فقه جعفرى در مسجد « براثا » و دهها اقدامات علمى ، فرهنگى كه در سراسر عالم اسلام صورت گرفت همه و همه از بركات مكتب « مرحوم ابن بابويه » در قم بود .