جزيرة العرب از نظر جغرافيايى به چند ناحيه تقسيم مىشود:
3.نجد;قسمت ميانى جزيرة العرب،از شمال به سمت جنوب كه در واقع همسايه شرقى حجاز است،نجد ناميده مىشود.
فلسفه پيدايش اين شهر،كه«ام القرى»نيز نام گرفته،دو چيز است:
مكه قديم به طور عمده در دو سوى بوده،در سمت معلاة گستره آن تنها تا محل مسجد الرايه بوده است.
بسيارى از صاحب نظران و انديشمندان، اعجابو اجلال خويش را در مورد شخصيتشيخ آقا بزرگتهرانى پنهان نداشتهاند و با سخنانى كه حاكى از عظمت روحى و مقام بلند علمى شيخ است وى راستودهاند و كارهاى گرانسنگ و طاقت فرساى او را ارج نهادهاند. سخنانى را كه در پنجاه سال گذشته بهتجليل از شيخ و آثار ماندگارش گفته شده است اگر در يكجا گردآورى شود شايد از صد صفحه هم بيشترباشد و اگر چكامهها و سرودههاى شاعران را نيز كه در مدحاو گفتهاند به آن اضافه شود خود كتابى بزرگو قطور خواهد شد. حال ما ابتداء چند سخن سبز و پرمعنى از دانشمندان شيعى و از دوستان و آشنايانشيخ نقل مىكنيم و سپس به سراغ سخنانى مىريوم كه از ديگران و دگر انديشان گرد آوردهايم:
«با دست تكريم و احترام، كتاب پاك و كريمى (1) را كه پر از مرواريدهاى درشت و درهاى درخشان بوداز قلم شيخ بزرگ و بزرگوارمان، يادگار نيكمردان گذشته «بقية السلف الصالح» حجة الاسلام آية اللهسماحة الحاج الشيخ آقا بزرگ تهرانى دريافت كرديم.... با هزاران شكر و تشكر و سپاس از او.» (2) .
«... روح همت و نشاط، مصداق راستين اراده و عزم در جهان امروز، دانشمند علامه،جامع علم و تقوا،احياگر سنت و سيره اسلامى،نابود كننده بدعتها، برادر و دوست و ياور ما در راه خدا، شيخ آقا بزرگتهرانى [است] خدا وى را با عنايتهاى مخصوص و الطاف ويژه خويش تاييد كند و همچنان محكم ومستدام، پايدار دارد...» (3) .
وى كه بيشتر با اثر گرانبهايش «تاسيس الشيعه» شناخته مىشود، در ضمن تقريظى كه براى الذريعهنوشتبا چنان القاب و اوصاف ثناگسترى از شيخ ياد كرد كه بالاتر از آن قابل تصور نيست. ما نيز بهترچنين ديديم كه متن همانالقاب و اوصاف را در اينجا بياوريم،او از محقق تهرانى اين چنين نام بردهاست:
«الاجل الافخم الافضل و البحر الكامل الاكمل، انموذج السلف و ابوالفضايل و الطرف، المحدث الفقيهو الرجالى النبيه و الاصولى الخبير، الشيخ محمد حسن معروف به شيخ آقا بزرگ تهرانى.... به راستى كهآثار دانشمندان را زنده كرد و آنها را از تباهى و نابودى مصون داشت و چنان در تارخى ثبت كرد كه دلهابه سوى آن پر مىكشد و گوشها از شنيدنش تيز مىگردد. با گذشت روزگاران نام نيك و ذكر جميل او ازميان نخواهد رفت و پاداش نيكى را كه خدا براى احياگران اثار و اخبار دينش خواهد داد، ارزانى اوخواهد شد...» (4) .
«خداوند سبحان در اين اواخر بزرگمردى از مردان بزرگ امت و يگانه قهرمانى از قهرمانان مسلمانانرا براى حفظ كيان و آبروى شيعه برانگيخت و او كسى جز علامعء اكبر حجة الاسلام شيخ محمد محسنرازى [تهرانى] نبود...» (5) .
«آيت الله حاج شيخ آقا بزرگ تهرانى، هشتاد سال مداوم در رشتههاى متنوع علوم اسلامى،مخصوصا علم تراجم و كتابشناسى، با زحمتى طاقت فرسا اشتغال داشت و حدود شصتسال يا بيشتراست كه كتابهاى ايشان مرجع بسيار مهم اهل تحقيق است و بسيارى از رجال اسلامى، اماميه و غيراماميه از اين دانشمند عاليمقام اجازه روايتى تحصيل كردهاند.... رحمة الله عليه رحمة واسعة.» (6) .
«شيخ ما امام تهرانى با روحى طاهر و طيب به سوى حق شتافت. نامه اعمالش را با گناهان سياهنساخت و به كثافت طمع و آز نيالود. بارفتن او بركتى از بركتهاى آسمانى از ميان ما برداشته شد و چراغفروزانى كه هميشه راه خير و طريق حق و فضيلت را روشن مىكرد خاموش شد و پرچم بزرگى كه زمانزيادى بر آشسمان ضيلتسايه گسترده بود به خاك افتاد. و زمين جسد پاكى را در خود نهفته ساختكه از روزى حلال و غذاى كافى سير نشد و هيچ وقت در رگهايش خون كثيفى كه از حرام توليد شده باشدجريان نيافت.
زمين قلب سليمى را در آغوش گرفت كه حقد و حسد و يا هيچگونه سوء ظن و نيتشر نم شناختاامام تهرانى از ميان ما رفت اما نام و آوازه بلندى را پس از خود فرانهاد كه هميشه به گوشها خواهد خوردو ياد زندهاش هيچ وقت نابود يا فراموش نخواهد شد.» (7) .
«شيخ مشايخ معاصر، بزرگ پژوهشگران و فهرست نگاران، حجت و دليل تاريخ، احياگر آثارگذشتگان، نمونه ناب تقوا و صلاح، شيخ آقا بزرگ تهرانى رحمه الله[است]. (8) .
استاد بزرگوار مرحوم علامه طباطبايى يزدى رضوان الله عليه ارادت ويژهاى به شيخ آقا بزرگ داشتو گاهگاهى كه از او به بزرگى ياد مىكرد با عناوينى چون: «شيخناالمقدس» (9) و «شيخنا العلامه» (10) ناممىبرد و مىگفت:
«شيخ بزرگ ما مرحوم محقق تهرانى روح بزرگ داشت، 25 سال با او بودم اما براى يك بار هم نديدمپشتسر كسى بدگويى يا غيبت كند....» (11) .
«خسارتى كه جامعه علمى از فقدان حج كبرى، علامه موثق و معتمد آيت الله امام شيخ آقا بزرگتهرانى - رحمه الله رحمة واسعه - ديد به راستى كه خسارت بزرگى بود چرا كه او از شخصيتهائى بود كهبسيار اندك به دست مىايند. گذشته از جايگاه علميو از اينكه او در كشورهاى اسلامى با علم و تقوا، زهدو اخلاق، پاكدلى و اخلاص شناخته شده بود و در كشورهاى غربى هم به خبره بودن و فرهنيخته وكاركشتگى در جهاد علمى و پژوهش و كاوش شناخته مىشد. علاوه بر همه اينها او داراى سيرت ورفتارى بود كه پر از پندها و عبرتهاى آموزنده است. كلمههاى چون مردانگى و دلير مردى، ايثار واخلاص و... با همه معناهايى كه به اين كلمهها بار مىشود، در او تجلى يافته بود.» (12) .
«شيخ آقا بزرگ، در طول سالهاى نجف - همچنان روزگاران گذشته خويش - به پيگيرى كارهاىتحقيقى و ادامه رسالت علمى خود شب و روز مىگذارنيد و با امانت و اخلاص تمام، به تاليف و نشراطلاعات خود اشتغال داشت. حوادث اندوه آفرين روزگار، پيشآمدهاى نامنتظر، و بيماريهاى درد خيز -كه در زندگى وى بسيار بود - هيچيك نتوانستند او را در كار سست كنند و رنگ ناتوانى و ضعف به جوهروجود او بزنند.
شيخ در اخلاق اسلامى و تقواى نفس و طهارت ضمير نيز از نمونههاى اندكيابى بود كه احوالات آنان،اصحاب ائمه طاهرين و علماى بزرگ شيعه را به ياد مىآورد.» (13) .
استاد بزرگوار و ولايتمدار معاصر، محمدرضا حكيمى آنگاه كه از سه اثر بزرگ و آبرو افرين شيعى درصد سال اخير ياد مىكند، مىنويسد:
«هنگامى كه حماسه آفرينان پياپى در رسيدند، حماسه سرايان بايد به پاخيزند و حماسه آنان رابسرايند. آنان كه حماسههاى ژرف را، حماسهژهاى پاك را، حماسههاى والا را مىسرايند خود نيزحماسه آفرينند. كدام حماسه، ژرفتر و پاكتر و والتر از «الغدير»، از«الذريعه»، از «بيان الفرقان»؟
الغدير مىگويد: حق با على است.
الذريعه مىگويد: فرهنگ پهناور اسلام در گرو شيعه على است.
بيان الفرقان مىگويد: معارف حقه و علوم الهيه در نزد على و اولاد على است. (14) .
استاد حكيمى پس از آن كه يكى از اثار وزين و ولايت گستر خويش را به نام شيخ آقا بزرگ مىنامد ودر هفتاد و اندى صفحه از محقق تهرانى، و از آثار ايمان و اخلاص او مىنويسد، در نهايت نيز از آنبزرگمرد تاريخ چنين نام مىبرد:
«علامه كبير، مؤلف مجاهد، متتبع كم مانند،خادم دين و جامعه، عاشق كتاب و فرهنگ، ناشر علم وفضيلت، عالم ربانى، و تربيتيافته مكتب جعفر بن محمد(ع)، حضرت شيخ آقا بزرگ تهرانى - رحمة اللهعليه.» (15) .
شيخ آقا بزرگ به معناى درست كلمه، خستگى ناپذير و نستوه بود. هميشه در تلاش و تكاپو، وشيفته كار و تحقيق بود. اگر مجموعه آثارماندگارش يكجا گردآورى و تحقيق شود سر به صد جلد خواهدزد. او از همان نخستين روزهاى ايام جوانى دستبه استنساخ دهها نسخه كمياب و كتاب مرجع و معتبرزد و تا آخر عمرش كه قامتش از خميدگى حالت ركوع دائمى يافته بود باز سر در كتاب و دست در قلمداشت. ديگر نويسندگى براى او مثل نفس كشيدن شده بود هيچ ساعتى را جدا از كتاب و قلم سپرىنمىكرد. بعضى وقتها آن قدر كار مىكرد كه طاقتش طاق مىشد و از حال بىحال مىگشت.
با اين همه كار و كوشش، خانهاى بىالايش و بسيار ساده داشت و هميشه دور و برش آكنده از اوراق واسناد و دفاتر بود و كتابها چون ستارگان بىشمارى، او را كه به راستى ماه تابان در آسمان تحقيق وتاليف بود هميشه در حصار تماشايى خويش داشتند. خانه ساده او پناهگاه پژوهشگران و مرجعمحققان بود و هروقت كه مىخواستى در خانه و كتابخانه او را به روى همگان باز بود. در اين موردداستانهاى جالب و آموزندهاى را تاريخ ثبت كرده كه براى نمونه داستانى نقل مىشود:
«خطيب فاضل شيخ محمد على يعقوبى (مؤلف كتاب «البابليات») مىگفت در آخرين سفرم به لبنان(1375ق) روزى در كتابخانه مجله «العرفان» به مديريت «ابراهيم الزين» - نشسته بودم. ناگاه شخصىآمد و از من پرسيد: تو شبيبى هستى؟ (مقصودش اديب و عالم معروف شيخ محمد رضا شبيبى بود)گفتم: نه، من يعقوبيم. فتخدا را شكر، چون من مدتهاست كه مىخواهم تو را ببينم، زيرا در چندينجا از كتاب خود «مصادر الدراسه» از تو نام بردهام. حالا مىخواهم درباره «صاحب الذريعه» از تو بپرسم. آيااو زنده است؟ گفتم: آرى.
گفت: آيا مىشود اين مرد بزرگ را ديد؟ گفتم: چطور نمىشود، در منزل او از بام تا شام به روى طلابباز است. خودش نيز روزى سه مرتبه براى اقامه نماز جماعت از خانه بيرون مىآيد.
سؤال كننده كه كسى جز محقق معروف مسيحى دكتر يوسف اسعد داغر بيروتى نبود، از اين رسمپاك و سيرت پيغمبرانه تعجب كرد. چه او تصور مىكرد كه ديدار مردى چون شيخ آقا بزرگ به اينسادگيها ممكن نيست و همواره او را حاجب و دربان است و...» (1) .
محقق تهرانى با آن همه كارهاى گسترده و توان فرسايى كه در محراب تحقيق و تفحص داشتمرزبان مبارزى هم در سنگر سجاده بود. او در عين حالكه از سپيده سحر تا پاسى از شب گذشته دركتابخانهها و لابلاى كتابها مىگشت و مىيافت و مىنوشت هرگاه پژوهشگرى را هم كه مىديد براىامداد و راهنمايى او دل سپرسده است دستش را با رافت و مهربانى مىگرفت و راهنمون مىگشت وبراى تشويق پژوهشرگان پاك دل و جوان، اجازهنامه يا تقريظ مىنگاشت و..
اما با وجود آن همه كار، هيچ وقت از محراب مسجد و خلوتگه راز و نياز غافل نبود. تا زمانى كه پا بهآستانه هشتاد سالگى نگذاشته بود و خارهاى پيرى در كوير كهنسالى پاهاى خستهاش را به سختى نمىآزرد سير و سلوك هفتگى خود را كه سالها بود در چهارشنبه شبها ادامه داشت ترك نگفت. او هر شبچهارشنبه از نجف تا «مسجد سهله» را با پاى پياده مىپيمود تا در آن مسجد مقدس (واقع در 10كيلومترى نجف) آينه جان را با گلاب ديدگان صيقل دهد و صفا و جلاى بيشترى بخشد. گذشته از اينكهاو با نماز و دعا در مسجد سهله الفت و انسى ديرينه و دل انگيز داشت، روزى سه بار جماعتى ازخداخواهان و دلدادگان را در معراج نماز رهبرى مىكرد و در آن پروازهاى عاشقانه، پيشنماز پرستوهاىعشق و عرفان بود.
تا سال 1367ق در مسجد شيخ طوسى نجف، نماز جماعت را به پا مىداشت تا آنكه در آن سال درراه زيارت كربلا، دچار تصادف شد و آسيب ديد. از آن پس به علت دورى مسجد طوسى ديگر نتوانستامامت آن مسجد را ادامه دهد و به ناچار «مسجد آل طريحى» را كه به خانهاش نزديك بود، برگزيد و تاچند سال پيش از وفاتش امامت آن مسجد را به عهده داشت و آنگاه كه از امامت آن مسجد دستشستنه به خاطر پيرى كه دليلى ديگر داشت و آن چيزى جز غربت هميشگى عالمان شيعى و تباهى و فساداجتماع وحكومت عراق نبود. (2) .
شيخ در كانون گرم خانواده خويش نيز چون خورشيدى مىدرخشيد. در تربيت و تعليم فرزندان ونوادگانش از هيچ كوششى دريغ نمىكرد. با وجود اينكه برخى از فرزندانش در اين اواخر، نقاط دور دستو كشورهايى غير از عراق را براى زندگى برگزيده بودند اما از راهنمائيها و نامههاى پر از مهر و محبت اومحروم نبودند و..
محقق تهرانى دوبار ازدواج كرد. نخستين شريك زندگانى او زنى بود به نام «منصوره خانم» دختردانشور متقى شيخ على قزوينى (1333ق) و از خاندانى با فضيلت و اهل علم شمرده مىشد. پس از آنكه محقق به نجف اشرف هجرت كرد، 24 سال از عمر را سپرى كرده بود كه با او زندگانى جديدى را آغازكرد. (3) محقق در بزرگداشت اين بانوى بزرگوار چند جا از او ياد كرده (4) و در جايى مىنويسد:
«به راستى كه زنى نيكوكار، بزرگوار، باشرافت،باوفا، خيرخواه و وارسته بود خدا به او رحمت كند،رحمتى گسترده و زياد. و از سوى من به او پاداش نيك دهد با بهترين پاداشى كه به نيكو كردارانمىدهد...» (5) .
اين بانوى با وفا در سال 1336ق درگذشت و در رواق حرم كاظمين عليهما السلام به خاك سپردهشد. تنها پسر شيخ نيز از اينزن بزرگوارش، جوانى به نام «محمد باقر» بود كه متاسفانه پس از بيستبهار،براى هميشه پژمرد و وفات يافت. محقق تهرانى در فراق فرزندش و در رثاى اين نخستين ميوه دلش كهنابهنگام از درخت زندگى افتاد، چنين نوشته است:
«... در 17 جمادى الاولى، 1343ق، درگذشت و در آستان قدس سامراء، ايوان متصل به «باب الفرجغربى» در صحن عسكريين عليهما السلام... به خاك سپرده شد. اشعارى رادر رثاى او گفتم كه اين دوبيت از آنهاست:
باقرا باغ جنان تو و داغ جگر من.
توام آمد به جهان واى به روز دگر من.
چون زباب الفرجت كرد نداهاتف غيبى.
بسته شد باب فرج بر در كاش و اگر من» (6) .
علاوه بر اين كه اين پسر كه بزودى به مادرش پيوست دو دختر نيز به نامهاى مريم خانم، مرضيهخانم از زن اول شيخ به يادگار مانده بود و شيخ براى تكفل آن دو دختر ناچار به ازدواج دومى تن داد. (7) .
دومين شريك زندگانى شيخ آقا بزرگ، زنى به نام «مريم خانم» (8) ، دختر دانشور دينى سيد احمدزوارى دماوندى (1273 - 1338ق) بود، اين بانوى علويه كه خود از خاندان سيادت و علم بود، در تاريخ1336ق زندگانى تازهاى را با علامه تهرانى در شهر كاظمين آغاز كرد. (9) .
وى كه پس از خود شيخ آقا بزرگ، بىگمان بيشترين سهم را در موفقيتهاى پى در پى او داشته است.او براى محقق تهرانى چهار پسر و دو دختر به دنيا آورد به اين ترتيب:
1 - استاد محقق على نقى منزوى (متولد 1302ش).
2 - استاد فرزانه احمد منزوى (متولد سامراء 1304ش) (10) .
آثار علامه تهرانى چه آنها كه در حال حيات خود شيخ و چه آنها كه پس از وفاتش چاپ شدهاند بهاهتمام اين دو برادر بزرگوار انتشار يافتهاند و اثر سعى و تلاش شبانهروزى آندو، در جايجاى آثار شيخ،بويژه الذريعه و طبقات ديده مىشود.
3 - شهيد محمد رضا منزوى (متولد 1308 ش و شهيد در 1374ق).
4 - دكتر محمد تقى منزوى (متولد 1315ش)، ساكن لوس آنجلس آمريكا.
5 - خانم فاطمه منزوى.
6 - خانم بتول منزوى، ايشان ساكن عراق بود كه دولتبعثى عراق دار و ندارشان را گرفت و مجبور بهمهاجرت به ايران كرد و اكنون ساكن تهران است. (11) .
جوان ترين پسر محقق تهرانى، دكتر محمد رضا منزوى را دژخيمان ساواك زير شكنجه به جرمطرفدارى از دولت دكتر مصدق و مبارزه با استبداد پهلوى، شهيد كردند. (12) شيخ آقا بزرگ تهرانى تاجان در بدن داشتبه ياد فرزند شهيدش بود و آتشى كه از شهادت مظلومانه فرزندش در دل داشتهيچ وقتخاموش نشد تا به ديار باقى شتافت. بهتر است اين فصل را كه بيشتر به قصيده عصه و غمشبيه است از قلم خود محقق بشنويم، شيخ خود در جايى به مناسبتى چون مىنويسد:
«كتاب الرحلة، به زبان فارسى، و به نام «سفرنامه ياسرگذشت زندگانى من» نوشته فرزندم و پاره جگرمدكتر محمد رضا منزوى. او در شهر سامراء مصادف با روز تولد امام رضا عليه السلام (11 ذى القعده -1346) تولد افتيافت و به همين سبب به نام امام رضا عليه السلام، او را محمد رضا ناميدم و در سال1355ق او را با خانوادهام به نجف منتقل كردم. او تحصيلات ابتدايى را در مدرسه علوى ايرانيان مقيمنجف به پايان برد و در سال 1363ق او را به اتفاق دو برادر بزرگش به تهران فرستادم. وى در تهران،دوره متوسطه را به پايانرساند و وارد دانشكده دام پزشكى شد و به استخدام ارتش ايران درآمد. پس ازسقوط حكومت ملى كننده نفت ايران، پسرم به اتهام همكارى و كمك به دولتسابق (دولت دكترمصدق) در قلعه «فلك الافلاك» زندانى شد و پس از 11 ماه تبرئه شد و آزاد گشت، سپس دوباره او وهفتصد مرد ديگر تحت پيگرد قرار گرفتند. بزرگترين جرمشان تنها همين بود كه مىگفتند:
نفت ايران براى ايران و ايرانى است و نبايد آن را رايگان به بيگانگان فروخت. ولى او اين بار به لبنانپناه برد تا به اروپا برود، ليكن همان كسانى كه نفت ملى شده ايران را از صاحبانش پس گرفتند، فرزند مرانيز از بيروت به تهران واپس آوردند و در قزل قلعه زندانى كردند و همچون يك پيروزى در جرايد روز20 جمادى الثانى سال 1374ق آن را اعلام كردند. سپس او را زير انواع شكنجه قرار دادند، انگشتاندست و پايش را كشيدند و... تا آن كه در عصر جمعه 24 جمادى الثانى همان سال در زير شكنجه شهيدشد، اما حتى يك كلمهاى را كه به كشندگانش در خيانتبه وطن كمك كند به زبان نراند «و سيعلم الذينظلموا اى منقلب ينقلبون»، اين پسر من ازدواج نكرده بود تا فرزندى، يادگارى از خود باقى بگذارد، اماسه مجلد كتابى را كه در رشته تخصصى خود نگاشته و نيز كتابچهاى به نام «ديپلماسى امپرياليستى وسوسياليستى و مقايسه آن دو با يكديگر» به يادگار گذاشته كه اين آخرى در تهران، سال 1331ش به اسممستعار «م.ر.كوشا» در 110 صفحه چاپ شده است و در سفرهنامه ياد شده، سفرههاى خويش را در عراقو خوزستان و مازندران و گيلان و خراسان نوشته است.
من دراينجا ازاين فرزندم به اين دليل به تفصيل ياد كردم تا آيندگان بدانند كه استعمارگران مغربزمين چه بر سر ملت ما آوردند و من پس از هشتاد سال عمرى كه در خدمتبه مذهب و ملتم گذرانيدمچه پاداشى دريافت داشت. در اينجا بيش ازاين نمىتوانم تفصيل آنچه را كه استعمارگران بر سر جوانانشرق اوسط و مردان روحانى و علمى آن آوردند بنويسم، همين قدر مىنويسم كه هزاران مرد را ياكشتند يا در زندانها به سيخ شكنجه كشيدند يا به جزاير خليج فارس و زندانهاى صحرايى تبعيد كردند وآنان را با چنان شكنجههاى گوناگونى شكنجه كردند كه از شنيدنش روح انسانيت در هم مىپيچد و باهمين كارهاى وحشيانه بود كه توانستند قانون ملى شدن نفت را در ايران ملغى كرده دوباره آن را غصبكنند و ملل خاور ميانه را در بند پيمان بغداد به زنجير كشند،فانا لله و انا اليه راجعون، و لا حول و لا قوة الابالله العلى العظيم.» (13) .
در اين باره يكى از مجلات مطالب مفيدى را منتشر ساخته كه مناسب است نقل شود:
«حاج شيخ پس از اطلاع از بازداشت فرزندش توسط كودتاچيان 28 مرداد، نامهاى به رئيس مجلسلبنان و رهبر شيعيان آنجا مىنويسد. وى تا آخر عمرش كوشش زيادى كرد تا شايد بتواند محل دفنفرزندش را پيدا كند، ولى هيچ يك از دژخيمان و جلادان سفاك شاه خائن حاضر به نشان دادن محلدفن فرزندش نشدند. تيمور بختيار، جلاد سرسپرده امپرياليسم، پس از فرار از ايران و ورود به عراق اظهارتمايل مىكند كه با حاج شيخ تماس بگيرد. شيخ پيشنهاد ملاقات را منوطبه معرفى نام قاتلين فرزندشمىكند و چون وى در شهادت فرزند شيخ دستداشت، از ملاقات با حاج شيخ صرف نظر كرد.
محمد رضا شاه خائن نيز از حاج شيخ تقاضا مىكند براى بسترى شدن وپرستارى از وى در يكى ازبيمارستانهاى تهران به ايران سفر كند ولى حاج شيخ به فرستاده شاه جواب رد مىدهد. شاه در آخرينسفر حاج شيخ به ايران توسط علم از وى تقاضا مىكند كه هزينه چاپ الذريعه را از او قبول كند و اگراجازه دهد، الذريعه را بنياد پهلوى چاپ نمايد،ولى حاج شيخ نه فقط به فرستاده شاه و علم، جواب ردمىدهد بلكه مصرا از آنها مىخواهد تا هرچه زودتر محل دفن فرزندش را به او نشان دهند و قاتلين او رابه كيفر برسانند.» (14) .
شيخ آقا بزرگ تهرانى در سال 1313ق همراه با برادش كربلايى محمد ابراهيم براى زيارت وارد عراقشد و پس از زيارت با برادرش به ايران بازگشت، سپس در سال 1315ق به قصد نجف اشرف از ايرانخارج شد و آن شهر علمى و دينى را براى سكونتبرگزيد و تا استاد بزرگش آيةالله آخوند خراسانى زندهبود نجف را ترك نكرد، پس از وفات آخوند در سال 1329ق، شيخ براى استفاده از درس آيت الله محمدتقى شيرازى به سامرا كوچيد و در سامرا بود كه تاليف اثر بزرگش الذريعه را آغاز كرد و تا سال 1335 قيعنى يك سال مانده به خاموشى جنگ جهانى اول، در سامراء بود. در آن سال به شهر كاظمين هجرتكرد و دو سالى را در آنجا گذراند تا سال 1337ق دوباره به سامراء برگشت.
اين بار نيز تا سال 1354ق در سامراء سرگرم تحقيق و تاليف بود. پس از 18 سال دوباره سامراء را بهقصد نجف اشرف ترك گفت و در نجف بود تا در سال 1389ق به سراى باقى شتافت. البته چند سفرىهم به بعضى از شهرهاى عراق، بويژه به شهرهاى زيارتى و علمى چون كربلا و... داشتهاست اما سكونتوى در آنها چندان به درازا نكشيد. (15) .
پس از آن كه محقق تهرانى در سال 1315ق وارد عراق شد تا سال 1350 كه 35 سال طول كشيد،هيچ وقت از عراق خارج نشد تا اينكه در آنسال عمويش حاج حبيبالله محسنى از وى دعوت كرد كه بهايران بيايد. محقق به دعوت عمويش جواب مثبت داد و سفرى را براى بازديد وطن به ايران آغاز كرد ودر همان سال براى گرفتن شناسنامه شهرت «منزوى» را براى خود و فرزندانش برگزيد و با همان فاميلىنام خود را در دفاتر ثبت و اسناد ايران، به ثبت رسانيد.اين سفرچندان به درازا نكشيد و شيخ پس از آنكه براىدومين بار، آستان قدس رضوى را در مشهد زيارت كرد به عراق بازگشت.
دومين سفر محقق به ايران در سال 1365ق بود. شيخ در اين سفر نخست وارد كرمانشاه شد و دوسه روزى را ميهمان دانشمند بزرگ باختران علامه سردار كابلى شد. سپسس روى به شهر قم آورد و ازآنجا به تهران رفت و از تهران هم براى بار سوم به زيارت آستان قدس حضرت امام رضا عليه السلام بهسوى مشهد رضوى شتافت. بيشترين اهتمام شيخ در اين سفرها ديدن كتابخانهها و بررسى فهرستها ونسخههاى خطى بود تا در تكميل «الذريعه» بكار گيرد.
سفر سوم محقق يا آخرين سفر او به ايران در سال 1382ق بود از آنجا كه ديگر توانايى مسافرت بااتوبوس را نداشت از عراق تا ايران را با هواپيما پيمود و پس از چند صباحى باز به عراق برگشت و هفتسال ديگر را باز با پژوهش و كوشش شبانهروزى در عراق سپرى كرد... (16) .
محقق دو سفر هم به سوى كوى يار و حضرت دوستسبحانه و تعالى داشته است. نخست در سال1364ق و به نيتبه جاآوردن فريضه حجبود و اين سفر از آن سفرهاى بسيار پربار شيخ شمرده مىشدچرا كه در اين سفر كشورهايى چون مصر و حجاز و سوريه و فلسطين و... را در نورديد و گذشته از بررسىكتابخانههاى بزرگ و غنى، با بزرگان بسيارى از رجال علمى اين كشورهاى آشنا شد. از آنان اجازه روايتىگرفت و به آنان اجازه روايتى داد و... سپسب براى بار دوم در سال 1377ق به قصد زيارت خانه خدا ومدينه شهر پيامبر اسلام و... راهى عربستان و حجاز شد. در اين سفر شيخ عيال خود را نيز به همراهداشت و با چند تن از رجال هندوستان و خانواده آنان همسفر بود زيرا اين سفر به پيشنهاد آنها و بههزينه آنها بود. (17) .
بىگمان محقق تهرانى از مفاخر جهان اسلام و مكتب تشيع است مكتبى كه پيامبرش حضرتمحمد مصطفى صلى الله عليه و آله مىفرمود، تنها براى اين برانگيخته شدهام كه مكارم اخلاق (اصول ومراتب بلند انسانيت) را تكميل كنم. «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق».
و شيخ در چنين مكتبى بزرگ شد، رشد كرد و باليد و رسيد به آنجا كه به راستى شيخ آقا بزرگ شد. اوآئينهاى بود كه اخلاق اسلامى در رفتار و كردار و گفتار او ديده مىشد. در خصوص خصايص اخلاقى اوسخنان و داستانهاى زيادى در تاريخ ثبتشده،يا بر سر زبانها است كه اين مختصر گنجايش همه آنها راندارد. در اينجا تنها به چند صفت ممتاز و شاخص شيخ اشارهشود:
1 - اخلاص و ارادت به اهل بيت اطهار عليهم السلام.
اين موهبت الهى از آن تقريظ بلندى كه شيخ براى كتاب الغدير اثر گرانبهاى علامه امينى نوشته بهوضوح پيداست. محقق تهرانى در بخشى از آن تقريظ مىنويسد:
«من قاصرم از توصيف اين كتاب گرانبها، و ستايش آن. الغدير بالاتر و بزرگتر از آن است كه آن راتوصيف كنند و ثنا گويند. من تنها كارى كه مىتوانم كرد اين است كه دعا كنم تا خداوند عمر مؤلف كتابرا طولانى كند و به او فرجام نيك بخشد. اين است كه با خلوص دل، از درگاه خداى متعال مسئلتمىكنم كه بقيه عمر مرا، بر عمر شريف او بيفازايد، تا او بتواند به همه آرمان خويش دستيابد...» (18) .
2 - نستوه و پرتلاش.
درباره كوشش زياد و تلاش و تكاپوى بسيار شيخ كافى است تا عمر او را با آثارش بسنجيم آن وقتخواهيم ددى كه هر ساعتش با سعى و اهتمام و هر لحظهاش با اجتهاد و جهاد گذشته است. چيزى كهشيخ به آن نمىانديشيد راحتى و رفاه بود. محقق تهرانى حتى فرصتشام خوردن را در شبها نداشت ومىگفت: «چهل سال است كه شام نمىخورم.» (19) .
در اينجا بهتر استبه داستانى در اين باره، توجه كنيم، از علامه سيد محسن امين عاملى، نويسنده«اعيان الشيعه» نقل مىكنند كه گفت:
«براى تهيه اسناد اعيان الشيعه كه به شهرها سفر مىكردم، در كربلا به كتابخانه شيخ العراقين واردشدم و از متصدى آن خواستم كه يك هفته كتابخانهرا در اختيار من بگذارد، پذيرفت مشروط بر اينكهدر اين هفته ميهمان او باشم. شبى به من اطلاع داد امشب ميهمان ديگرى هم داريم و آن شيخ آقابزرگ بود كه اسمش را شنيده بودم. هنگامى كه او را زيارت كردم و بحثى ميان ما درگرفت فهميدم كه اوتنها يك فهرست نگار يستبلكه اطلاعات فقهى و اصولى و فلسفى وسيعى نيز دارد از اين رو مسرورشدم، ساعت چهار و نيم نيمه شب بود كه خستگى بر من غالب شد و خوابيدم از خواب كه برخاستمديدم شيخ اقا بزرگ نخوابيده و همچنان مشغول يادداشتبردارى است از او پرسيدم نمىخوابيد. فرمودمن هنوز نشاط دارم و نخوابيد. ما هفتشب در آنجا بوديم. ايشان استراحت منظمى نداشت ومىفرمود ما براى استراحت اينجا نيامدهايم و من با وجود اين كه پركار بودم به ايشان غبطهمىخوردم.» (20) .
3 - نيك عهد و حسن پيمان.
در اين مورد به نقل از استاد آيت الله شيخ غلامرضا عرفانيان نوشتهاند:
«شيخ آقا بزرگ راجع به وفاى به عهد حساس بود، به طورى كه به بنده توصيه مىكرد كه كتابى دراين باره بنويسم و علامه نصرالله شبسترى كتاب «وفادار باشيد» را به شاره و امر مكرر ايشاننوشتهاند...» (21) .
4 - تواضع و تكريم مهمان.
تارى خدر قرن چهاردهم قهرمانان زيادى داشته كه چون ستارگان سحرى روشنى بخش ديدگانديدهوران گشتند. چند صباحى را در آسمان پژوهش و فرهنگ، چشمك زدند و درخشيدند و خاموششدند. اما ستارگان چندى هم بودند كه به خاموشى نگرائيدند و همچنان خورشيد وار و عالم افروز دردرخشش خويش جاودانه ماندند و شيخ آقا بزرگ تهرانى بىگمان از آنان است.
او هنوز هم پس از گذشت ربع قرن و اندى از رحلتش، آسماندار گستره دانش و پژوهش است و چونآفتابى در وسط روز مىدرخشد و راهيان وادى علم و عمل را راه مىنمايد. او از آن كيميا مردان روزگاربود كه از متبلندش به جايى رسيد كه بسيارى حتى توان تصورش را هم در خود نمىديدند. اوپژوهشگرى اولى العزم و در تصميم خود بسيار راسخ و مصمم بود.
محقق تهرانى كارهايى كرد كه هركدام به تنهايى كارى بود كارستان، كارهايى كه هر يك گروهى ازپژوهشگران را مىطلبيد.
اما او خود يكتنه و تنها، نخلهاى بسيارى در كوير تشنه تحقيق به زمين نشاند.
هشتاد سال مداوم به زير پاى يك يكشان آب ريخت تا جوانه زدند و سبز شدند و شكفتند. هميشهدر حال بررسى و ويرايش بود، هرجا خارى ديد از ريشه كند و از ساحت نخلهاى پربارش به دور افكند،شاخههاى حرامى را با تبر تحقيق لع و قمع ساختبالاخره نخلستانهاى بسيارى را به بار نشاند كه تافراسوى فرداهاى تاريخ هم قامتبلندشان را خواهند افراشت.
اما در ميان آن همه نخلستان پربار، دو نخلستان از همه پربارتر و گستردهتراند. از درازاى طول وعرضشان چشم هر بينندهاى به سياهى مىرود و شگفت زده از خود مىپرسد: آخر مگر يك انسانچقدر مىتواند قدرت اراده و كار داشته باشد!
و نام هريك از آندو كارستان خود مىتواند نمايانگر وسعت و گستره فراخشان باشد، به اين ترتيب:
1 - الذريعه الى تصانيف الشيعه، در 29 جلد، شاهراهى استبه سوى آثار قلمى، هنرى شيعه درطول تاريخ.
2 - طبقات اعلام الشيعه، در حدود 20 جلد، دائرة المعارف بزرگى است كه زندگينامه و جايگاهدانشمندان بزرگ شيعه را در هزار سال گذشته به دست مىدهد.
اكنون نخستبه سراغ «الذريعه» مىرويم تا گلگشتى را در حاشيههاى تماشايى آن شاهراه بزرگداشته باشيم شاهراهى كه به پهناى هزار و چهارصد سال و اندى گسترش مىيابد و تمام كوچه پسكوچههاى تاريخ را از حجاز و هند گرفته تا عراق و ايران و... در مىنوردد و از هرچمن گلهايى و از هر باغبلبلهايى را شكار و گلچين مىكند تا در حصار محكم و مقدس قلم و در حريم پاك كتاب، از هر گزندىمصون و محفوظشان دارد و بدين سان هزاران هزار باغ و بوستان را از پائيز طولانى تاريخ و از دست رسجغدها و كركسهاى تحريف و تخريب بيمه مىكند. حال جا دارد سبب اين تصميم سترگ و آن اقدامتاريخ ساز را از خود تاريخ جويا شويم.
پيشترها حاجى خليفه دائرة المعارفى را در كتابشناسى مسلمانان ترتيب داده و آن را با نام «كشفالظنون عن اسامى الكتب و الفنون» منتشر ساخته بود. وى از سر تعصب مذهبى، بسيارى از آثار شيعه راناديده گرفته و هيچ نامى از آنها به ميان نياورده بود و گاهگاهى هم اگر از كتابهاى شعيه يادى كرده بودبسيار كم رنگ و همراه با حقير و تحريف بود. و به همين علتيكى ديگر از مخالفان شيعه، از سر غرضورزى و عناد نوشته بود:
«شيعه را آثار يا كتابهايى نيست تا آيندهگانشان بتوانند در علوم مختلف از آنها سود برند و آنها بهناچار طفيلى ديگران بوده و بر سر سفره ديگران مىنشينند و...» (1) .
اما جرجى زيدان (م 1914م) مورخ و نويسنده نامدار مسيحى، جسارت و جفا را در اين اجحاف وحق كشى از حد گذراند. وى پا را از همه آنها فراتر نهاد و از سر غرض ورزى و به حكم هواى نفسشيطانيش در كتاب خود «تاريخ آداب اللغه العربيه» سخنى را به اين مضمون نوشت:
«شيعه طائفهاى بود كوچك و آثار قابل اعتنايى نداشت و اكنون شيعهاى در دنيا وجود ندارد.» (2) !!
اينجا بود كه غيور مردان بزرگى از انديشمندان معاصر شيعى قيام كردند تا جواب دندان شكنى بر آنياوه سرايىها داده باشند. آن بزرگمردان از سر غيرت دينى و علمى و براى خدا، دستبه خلق آثارىزدند كه هريك چون آذرخشى آتشين در آسمان فرهنگ و ادب غريدند و درخشيدند و آتش به خرمنخرافه بافان زدند بهتر استبقيه اين حديث غيرت و قيام را با قلم استاد محمد رضا حكيمى و به نقلازاستاد عبدالرحيم محمد على روايت كنيم، ايشان مىنويسند:
«اين شد كه شيخ آقا بزرگ و دو هم رديف و دوست علميش، سيد حسن صدر(م1354 ق) و شيخمحمد حسين كاشف الغطا (م1373 ق) هم پيمان شدند تا هريك در باب معرفى شيعه و فرهنگ غنىتشيع، كارى را بر عهده گيرند و سخن اين نويسنده... مغرض را به دهنش باز پس بكوبند. قرار شد علامهسيد حسن صدر درباره حركات علمى شيعه و نشان دادن سهم آنان در تاسيس و تكميل علوم اسلامىتحقيق كند. ثمره كار او كتاب «تاسيسى الشيعه لعلوم الاسلام» شد. اين كتاب به سال 1370 ق،در 445صفحه چاپ شد. شيخ آقا بزرگ در چاپ آن نيز دخالت داشت.
اما علامه شيخ محمد حسين كاشف الغطا، قرار شد وى كتاب «تاريخ آداب اللغه» جرجى زيدان را نقدكند و اشتباهات وى را بازگويد. و اين كار را كرد و نقدى جامع و علمى بر هر چهار جلد كتاب زيدان نوشتو مطالب مشتبه را به اصول اصلى آنها بازگردانيد و مؤلف را به اشتباهات و خطاهايش - حتى خطاهاىاملائى - متوجه كرد. البته پس از آن كه به دستور اين آيه قرآن «و لا تبخسوا الناس اشياءهم» (چيزهاىمردمان را كم بهره مسازيد و بهاى كم منهيد)، كوشش مؤلف را در كار تاليف كتاب ستود. نقدنامه كاشفالغطاء براى بار دوم در بوئنوس آيرس به چاپ رسيد و در محافل علمى آن روز صدا كرد. و كشيشانستاس مارى الكرملى، در نقدى كه بر همان كتاب «آداب اللغه» جرجى زيدان نوشت، از اين تاليفكاشف الغطاء استفاده كرد، بدون اينكه مآخذ خود را معرفى كند و نام علامه كاشف الغطا را بر زبان آورد.
اما شيخ آقا بزرگ - از ميان اين سه يار علمى - متعهد شد فهرستى براى تاليفات شيعه بنويسد.» (3) .
و چنين بود كه كار بزرگ و گستردهاى با نام «الذريعه» در فرهنگ شيعه آغاز شد و..
تهيه و تدوين «الذريعه» تنها نوشتن يك دائرة المعارف بزرگ نبود و حاصلى كه از اين درخت تناور وپربار به دست آمد فقط كتابشناسى توصيفى شيعه (زيدى، اسماعيلى و اثى عشرى) نبود حتى تنها يكدوره تاريخ حوزههاى و دانشگاههاى شيعه هم نبود. اينها همه بود ولى همه اينها نبود.
در نتيجه الذريعه براى همگان معلوم شد كه شيعه با همه مظلوميتها و محروميتهايى كه در طولتاريخ هميشه بر او تحميل شده استباز در حركتهاى علمى، فرهنگى پيشتاز بوده در ستيغ سعى و صفاقرار داشته است و حريم كتاب و قلم را بيشتر از ديگران همواره پاس داشته است.
در سايه الذريعه روشن گشت كه شيعيان نه با تكيه بر قدرت نظامى و حكومتى كه با قلم و كتاب زندهمانده و با منطق و برهان باليدهاند.
در نتيجه الذريعه بود كه همه فهميدند مرزبانان عزت و استقلال كشورهاى اسلامى، هميشهانديشمندان و علماى دين باور و ولايتمدار بودهاند.
در سايه سار الذريعه بود كه دانستيم ديدبانان دين و دانش بر چه اصل يا اصولى در طول تاريخ پاىفشردهاند و بيشترين كتابها و منشورها را در چه مورد يا مواردى نگاشتهاند. حال بهتر استبراى نمونهاين نتيجه كارساز را در آئينه آمارى كه الذريعه به دست مىدهد ملاحظه كنيم:
الف - درباره اجازه روايتى و علمى 806 كتاب و اثر تنها تحت عنوان «اجازه» و «اجازات» معرفى شدهاست. (4) .
ب - در مورد كتابها و آثار حديثى تنها در زير مدخل «اصل» 117 مدخل باز شده است البته پس ازمقدمهاى مفيد و مفصل كه در 9 صفحه و در معنا و مفهوم اصل نگاشته شده است. (5) .
ج - در مورد اصول دين و عقايد، 94 كتاب تنها با همان عنوان «اصول دين» و «اصول عقايد»شناسايى شده است. (6) .
د - درباره اصل امامت 119 كتاب معرفى شده به اين ترتيب كه 103 جلد فقط در زير مدخل «امامة»و 16 جلد هم براى ارجاع در همان مدخل نام برده شده است. (7) .
ه - در خصوص تفسير قرآن، تنها در مدخل تفسير 355 كتاب شناسايى شده كه اگر ارجاعات را همحساب كنيم در حدود 700 تفسير مىشود. (8) .
و - از ميان شرحهاى نهج البلاغه، تنها تحت مدخل «شرح النهج» 86 شرح شناسانده شده است. (9) .
ز - درباره امام حسين عليه السلام و حماسه هميشه جاويد كربلا هم نزديك به دو هزار جلد كتاب درالذريعه به چشم مىخورد. (10) .
و اگر الذريعه نبود صدها كتاب گرانسنگ و مفيد از ميان مىرفت و حتى نامى هم از آنها در تاريخنمىماند چه بسيار كتابهايى كه محقق تهرانى آنها را در كتابخانههاى عمومى و خصوصى ديده و ياتوسط نويسنده به او نشان داده شده و او نام و مشخصات آنها را پس از ملاحظه و مطالعه در الذريعه بهثبت رسانده است و امروزه پژوهشگران با سرنخلها و نشانههايى كه در الذريعه مىبينند به سراغ آنكتابها رفته پيدا مىكنند تا با چاپ و انتشار و يا لااقل با انتقال به كتابخانههاى عمومى و مطمئن، باعثبقاى آنها شوند.
و اگر الذريعه نبود دهها بلكه صدها مقاله و كتابى كه از الذريعه الهام گرفته و نوشته شدهاند هيچ وقتنوشته نمىشدند چه بسيار كتابها كه - بويژه كتابهايى كه در كتابشناسىهاى موضوعى و توصيفى و...نوشته شدهاند - شالوده و بنيان كار را از الذريعه گرفتهاند تا توانستهاند به بار نشينند و قابل عرضه شوندو..
ناگفته نماند كه الذريعه در 29 جلد و به اين ترتيب كه نخست در 25 جلد و سپس جلد 26 كهمستدركات الذريعه خوانده مىشود و محقق تهرانى خود آن را پس از چاپ الذريعه، تهيه ديده بود چاپو انتشار يافت. با توجه به اين كه جلد 9 خود در 4 مجلد چاپ شده و حاوى فهرست ديوانهاى شاعرانشيعه است، شمار جلدهاى الذريعه به 29 جلد مىرسد. (11) .
محقق تهرانى با نوشتن الذريعه كارى را آغاز كرد كه پايان ناپذير مىنمود چرا كه هر روز كتابهاىتازهاى در حوزه معارف شيعى نگاشته مىشد و انتشار مىيافت و آقا بزرگ تا خود زنده بود در تكميلالذريعه مىكوشيد كه حاصل آن كوششها يكى همان جلد 26 الذريعه است كه پس از وفات شيخ توسطاستاد سيد احمد اشكورى تحقيق شد و انتشار يافت و ديگرى تعليقات دامنهدارى است كه محققتهرانى در حاشيه يك دوره از الذريعه نوشته است. اين تعليقات تا حال به زيور طبع آراسته نگشته استو گفته مىشود در زير چاپ است كه بزودى منتشر خواهد شد.
اما پس از وفات محقق، برخى از پژوهشگران بويژه شاگردان و دستياران او در تصحيح و انتشارالذريعه، كار استاد را تعقيب كرده و كارهاى بسيار سودمندى را در تكميل الذريعه انجام دادند. پيشتر ازهمه بايد از استاد علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى (قدس سره) نام برد. وى با آن كه استادان بزرگى رانظير آيات عظام سيد عبدالاعلى سبزوارى، شيخ صدرا بادكوبهاى، علامه فانى، اديب اردوبادى، سيدعبدالهادى شيرازى و سيد ابوالقاسم خويى درك كرده و از محضر آنها بهرههاى فراوان برده بود. اما بيشاز همه به دو استاد بزرگش علامه امينى و محقق تهرانى ارادت داشت چنان كه گويى با ياد و نام آن دوبزرگوار زنده بود. استاد طباطبايى 25 سال با اين دو رادمرد شيعى مانوس و محظوظ بود (12) و كارهاىهر دو محقق ممتاز را با تلاش تمام دنبال مىكرد. در تكميل الغدير، كتابهاى «على ضغاف الغدير» و«الغدير فى التراث الاسلامى» را نوشت و تا زنده بود تعليقات دامنه دارش را بر دوره يازده جلدى الغديرو... پى مىگرفت.
اما در تكميل آثار محقق تهرانى بويژه الذريعه، استاد طباطبايى (قدس سره) كارهاى بسگستردهاى را به انجام رسانيد كه براى نمونه از اين كارها مىتوان نام برد:
1. مستدرك الذريعه
استاد طباطبايى ازدهها سال پيش اين كار را آغاز كرده و در آن كتابهايى را كه محقق تهرانى به آنهادست نيافته يا پس از وى منتشر شده بودند، نام برده بود و در روزهاى واپسين عمر مباركش مىفرمودكه تاكنون دوازده هزار فيش را در اين مورد آماده چاپ دارد.اين اثر كه احتمال مىرود در حدود ده جلديا بيشتر گنجانده شود هم اكنون توسط مؤسسه ال البيت در دست چاپ و انتشار است.
2. اضواء على الذريعه
تعليقات گستردهاى است كه استاد طباطبايى در طول دهها سال با مراجعه به فهرستها و نسخ خطىو تطبيق آنها با الذريعه و... تدوين كرده بود. اين تعليقات در حواشى يكدوره از الذريعه كه تعليقات چاپنشده خود محقق تهرانى را نيز در برداشت نوشته شده بود، استاد طباطبايى (قدس سره) كه پس از دوبار سكته كردن گويى خود مىدانستبه اين زودى وفات خواهد يافت هردو تعليقات را از حواشىالذريعه به روى فيشهاى تهيه شده انتقال مىداد تا به زودى چاپ كند. نگارنده اين دفتر كه خوداستنساخ قسمتى از آن تعليقات را چندى بود براى كمك به استاد پى مىگرفتم و تا آخرهاى جلدچهارم هم پيش رفته بودم كه متاسفانه استاد طباطبايى به طور ناگهانى دار فانى را وداع گفت. (13) ناگفتهنماند كه آن قسمت از تعليقات كه توسط خود محقق تهرانى نوشته شده بود به رنگ سرخ و با مركبقرمز بود اما تعليقات استاد طباطبايى به قلم مشكى و گاهى هم آبى نوشته شده بود كه ما با نوشتن «منهرحمه الله» در ذيل تعليقات محقق تهرانى، آنها را مشخص مىكرديم. گفته مىشود اين اثر هم كه سر بهچند جلد خواهد زد در دست اقدام و انتشار است كه بزودى از طرف مؤسسه آل البيت در قم منتشرخواهد شد.
3. مهذب الذريعه
اين كار استاد نيز در تهذيب و تنقيح الذريعه بود و تنها تا جلدهاى نخستين الذريعه پيش رفته بود.
البته برخى از كارهاى ديگر استاد طباطبايى را مثل «نهج البلاغه عبر القرون» «اهل البيت فىالمكتبة العربيه» و مكتبة العلامة الحلى» هم به نوعى مىتوان در تكميل الذريعه دانست. (14) .
4. اعلام الذريعه
اين كتاب توسط خاندان شيخ آقا بزرگ و زير نظر پسرش استاد علينقى منزوى نوشته شده است. دراين اثر - كه سر به دو جلد مىزند - تمام نامهايى كه در الذريعه به نوعى ياد شدهاند، مطابق با حروف الفبافهرست گرديده است. اين فهرستبه زودى منتشر خواهد شد.
5. ايضاح الطريقه سيد محمود موسوى دهسرخى
نويسنده در اين اثر ميان سه كتاب - الذريعه، كشف الظنون و ذيل كشف الظنون - را جمع نموده و تاحال دو جلدش به چاپ رسيده است.
6. تبريب الذريعه شهيد سيد احمد ديباجى اصفهانى.
اين اثر مىخواست فهرست موضوعى الذريعه را به دست دهد كه با شهادت نويسندهاش نيمه تمامماند و تنها يك جلد از آن كه دربردارنده 20 موضوع بود چاپ شد.
7. تعليقات الذريعه استاد علينقى منزوى.
اين تعليقات كه توسط پسر بزرگ محقق تهرانى نوشته شده در پاورقىهاى جلد 4 تا جلد 25 به جزدو جلد 13 و 14 به چشم مىخورد و با قيد «مصحح» از پاورقيهاى خود محقق تفكيك شده است.
8. تعليقات الذريعه سيد عبدالله شرف الدين.
نويسنده در كتابش «مع موسوعات رجال الشيعه» ج1، ص1 - 428، با تعليقات ممتدى كه بر الذريعهنوشته به بررسى برخى از قسمتهاى مختلف آن پرداخته است.
9. فهارس الذريعه، استاد احمد منزوى.
اين فهرستها كه توسط فرزند ديگر محقق تهيه شده در پايان برخى از مجلدات الذريعه به چاپسپرده شدهاند.
10. فهرست موضوعى الذريعه.
اين فهرست را واحد كامپيوترى مركز معجم فقهى آيت الله گلپايگانى تهيه ديده و ديسكتهاى آندر همان مركز موجود است.
11. مصنفات شيعه، محمد آصف فكرت.
ترجمه و تلخيصى است از الذريعه كه بزبان فارسى در چند جلد توسط انتشارات آستان قدس رضوىدر مشهد چاپ شده است.
12. معجم مؤلفى الشيعه، على فاضل قائينى نجفى.
مؤلف اين اثر مىخواست كه الذريعه را به ترتيب نام نويسندگان تنظيم كند حال تا كجا توفيق يافتحرف ديگرى استبه هر حال كارى است كه شده و به نسبت هم براى خود جا باز كرده و چون كليدى درمراجعه به الذريعه به كار مىآيد.
13. نظرات فى الذريعه، دكتر مصطفى جواد بغداد.
ديدگاههاى نويسندهاى است پيرامون الذريعه كه در شمارههايى از مجله «البيان» در نجف چاپشده است.
14. مهذب الذريعه، استاد سيد احمد حسينى اشكورى.
استاد اشكورى كه خود كتابشناسى كاركشته و فرهيخته است تهذيب و تكميل الذريعه را با ويرايشىدقيق و باريك بينانه در اين اثر پربارش پى گرفته است. (15) .
15. نگاهى به كتاب الذريعه، ناصرالدين انصارى قمى.
مقاله مفيدى است كه در مجله آينه پژوهش، ص53 - 61 چاپ شده است و براى شناخت اجمالىالذريعه مىتواند راهگشا و سودمند باشد. نويسنده مقاله زحمت زياى كشيده و نتايج كارآمدى را بهدست داده است كه از باب نمونه مىتوان به اين نتيجه اشاره كرد كه دوره 29 جلدى الذريعه شامل11554 صفحه بوده و دقيقا 55095 كتاب و رساله را شناسايى كرده است و اگر كتابهايى را هم كه بدونمدخل و در ضمن شناسايى آثار ديگر نام برده شدهاند بر اين رقم بيفزايم به رقمى در حدود 55500كتاب خواهيم رسيد. (16) .
البته بعضى ديگر از كتابشناسان و رجاليون معاصر هم كارهايى را در تكميل و تعقيب الذريعه دردست دارند كه از آن ميان از آقاى سيد محمد على روضائى و آقاى نجيب مايل هروى نام بردهمىشود. (17) .
كار دوم كه در ميان آثار محقق چون الذريعه گسترده دامن و گرانبار است «طبقات اعلام الشيعه»است اين كار به نوعى مكمل الذريعه شمدره مىشود و خود يكدوره دائرة المعارف گسترده و دراز دامنىاست. اگر گفته شود طبقات اعلام الشيعه بزرگترين كارى است كه تاكنون در علم تراجم و در زندگينامهبزرگان شيعه شده است مبالغه نخواهد بود. اين كار بزرگ حاصل ديگرى از هشتاد سال پژوهش وكاوشى محقق تهرانى است.
بزرگ كتابشناس قرن آنگاه كه دهها كتابخانه عمومى و خصوصى را در كشورهاى مختلف مىگشت وعمرى را در آن مكانهاى مقدس سرگرم كاوش و تحقيق بود تا اثر بزرگش الذريعه را تكميل كند هرگاه بهنكته تازهاى گرچه خارج از موضوع تحقيقش برمىخورد در دفترهاى جداگانهاى مىنوشت. چشمانتيزبين او از هيچ نكته سودمندى به سادگى نمىگذشت و تا غزال معنا را شكار نمىكرد آرام نمىگرفت واز آنجا كه محور اين كار گذشته از كتابشناسى، آگاهى بر تراجم و احوال علماى شيعه هم بود نامها وزندگينامههاى بزرگان شيعه، غزالان و آهوان گم شده محقق بود. او به خاطر اين كار از لابلاى خطوطنسخههاى كهنه و خطى گرفته تا سطرسطر اجازه نامهها و نامههاى ديگر و حتى حواشى و پشت و روىجلدهاى كتابها را به دقت مىكاويد. خدا مىداند چه گنجينههاى گرانبها و دفينههاى فرهنگى و دانشافزا كه محقق از زير تلهاى برافراشته تاريخ بيرون كشيد و با قلم مباركش غبار قرنها غربت و غم را ازروى آينههاى دفن شده پاك كرد. پيشترها يكى از نويسندگان بنام معاصر در مورد وسعت اين دائرةالمعارف نوشته بود:
«اين كتاب نيز در حدود 30 تا 32 جلد است.» (18) .
محقق در ابتداء عنوان كلى اين دائرة المعارف را «وفيات الاعلام بعد غيبة الامام الانام» نهاده بود كهبعد به دليل زندگينامه علماى معاصر و زندهاى كه در بخش قرن چهاردهم آمدهاند به «طبقات اعلاملاشيعه» تغيير نام داد. اين دائرة المعارف را مىتوان به آسمانى پر از آينه تشبيه كرد كه آبروى علمى،فرهنگى شيعه را در طول هزار و صد سال به خوبى مىنماياند.
محق تهرانى در طبقات اعلام الشيعه به ترتيب از قرن چهارم تا قرن چهاردهم زندگانى علماى شعيهرا به تحرير كشيده است و گذشته از عنوان كلى طبقات اعلام الشيعه، براى هر قرن عنوان و نام ويژهاى راهم برگزيده است و دليل اينكه از قرن چهارم شروع كرد و سه قرن نخستين را واگذاشت اين بود كه درمورد علماى آن سه قرن كه بيشتر راويان شيعى را در بر مىگيرد كم و بيش كتابهايى در طول تاريخنگاشته شده بود (19) و علامه تهرانى نخواست دستبه كار تكرارى زده باشد. عناوين ويژه هر قرن از ايندائرة المعارف به قرار زيراست:
1 - نوابغ الروات فى رابعة المآت، (راويان نابغه در سده چهارم)، اين بخش كه جلد اول از طبقاتاعلام الشيعه هم شمرده مىشود شامل 1463 عنوان عنوان بوده كه 259 عنوان آن ارجاعى است. چاپاخير آن در 363 صفحه به اضافه مقدمهاى از پسر محقق، استاد علينقى منزوى در 40 صفحه و توسطمؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان در قم همراه با ديگر جلدهاى طبقات انتشار يافته است.
2 - النابس فى القرن الخامس، (متكلمان و مدرسان در سده پنجم).
3 - الثقات العيون فى سادس القرون، (ديدهوران و مرزبانان موثق در سده ششم).
اين دو قسمت در يك مجلد و تحت عنوان جلد دوم طبقات اعلامالشيعه، در 590 صفحه چاپ شدهو حاوى بيش از 1200 مدخل است.
4 - الانوار الساطعه فى المائة السابعه، (نورهاى فروزان در قرن هفتم).
5 - الحقايق الراهنة فى المائة الثامنه، (حقايق ثابت و محكم در قرن هشتم).
اين دو جلد هم در يك مجلد و تحت عنوان جلد سوم طبقات، در 500 صفحه چاپ شده كه شاملبيش از 600 مدخل است.
6 - الضياء اللامع فى القرن التاسع، (آفتاب درخشان در سده نهم).
7 - احياء الدائر من القرن العاشر، (احياى فضيلتهاى فراموش شده از قرن دهم).
اين دو بخش نيز در يك مجلد و با عنوان جلد چهارم از طبقات، در 530 صفحه انتشار يافته كهحاوى بيش از 900 مدخل است.
8 - الروضة النضرة فى علماء الماة الحادية عشرة، (گلستان سرسبز و خرمدر زندگانى دانشمندانسده يازدهم).
اين قرن در يك جلد قطور و با عنوان جلد پنجم طبقات، در 723 صفحه و دربردارنده حدود 1500مدخل چاپ شده است.
9 - الكواكب المنتشره فى القرن الثانى بعد العشره، (ستارگان پراكنده در قرن دوازدهم).
اين قرن هم در يك جلد قطور و با عنوان جلد ششم طبقات در 961 صفحه به اضافه مقدمهاى در16 صفحه و شامل بيش از 2000 مدخل، چاپ شده است. (20) .
10 - الكرام البرره فى القرن الثالثبعد العشره، (نيكمردان با كرامت در سده سيزدهم).
اين قرن تا حرف عين و تاكنون تنها دو جلد از آن، همراه با تعليقات استاد علامه سيد عبدالعزيزطباطبايى يزدى چاپ شده كه شامل 1600 مدخل است.
11 - نقباء البشر فى قرن الرابع عشر، (بزرگان بشر در قرن چهاردهم).
از اين كه آخرين بخش از طبقات اعلام الشيعه است تا حال تا آخر حرف عين و در چهار جلد، همراهبا تعليقات استاد طباطبايى چاپ شده كه در بردارنده زندگينامه حدود 2300 دانشمند شيعى است.قسمتهاى باقى مانده اين قرن در بعضى كتابخانهها به صورت خطى نگهدارى مىشود. با اين حسابتاكنون 15 جلد از طبقات اعلام الشيعه چاپ شده و 5 جلد ديگر هم به صورت خطى موجود است، بهاين ترتيب كه دو جلد از قرن سيزدهم (الكرام البرره) و سه جلد هم از قرن چهاردهم (نقباء لابشر) تاحال چاپ نشده است و اگر همگى چاپ شوند دوره طبقات لااقل 20 جلد خواهد بود. اميد است كهفرزندان و پسران دانشور محقق يا خود اقدام به انتشار آنها را هرچه زودتر به عهده گيرند و منتشر كنند ويا لااقل اجازه دهند تا پژوهشگران علاقهمند و صلاحيت دار و يا يكى از مؤسسات علمى، فرهنگى اقدامبه انتشار كنند و تشنگان فرات فرهنگى شيعى را بيش از اين از آن درياها محروم نسازند.
طبقات اعلام الشيعه نيز همچون الذريعه چشمه جوشانى است كه پس از وفات محقق تهرانى همجريان زلالش همچنان ادامه دارد و فارغ التحصيلان مكتب پژوهشى محقق، اين كار بزرگ استادشان رادنبال كرده و هركدام به نحوى در تكميل و تهذيب آن كوشيدهاند و ما از باب نمونه مىتوانيم اين كارهاىپربار را نام ببريم:
1 - معجم اعلام الشيعه، استاد سيد عبدالعزيز طباطبايى يزدى(قدس سره).
استاد در ضمن مراجعاتى كه ساليان درازى بر كتابهاى تراجم و معاجم و... داشتند شرح حال بزرگانشيعه را با طبقات اعلام لاشيعه تطبيق مىكردند اگر شرح حال شخصيت مورد مطالعه را در طبقاتمىيافتند در تكميل و تهذيب آن تعليقات و اضافاتى را در حاشيه طبقات مىنوشتند و اما شرح حالآنان كه در طبقات نيامده و از چشم شيخ آقا بزرگ دور ماندهاند در كتابى جداگانه مىنوشتند كه حاصلاين كار دوم همين كتاب «معجم اعلام الشيعه» شد، با اين تفاوت كه طبقات به ترتيب طبقات و قرنهابوده و معجم به ترتيب حروف الفبا تنظيم يافت.
2 - تعليقات على طبقات اعلام الشيعه، استاد طباطبايى يزدى.
اين اثر هم حاصل ديگرى از همان كارى است كه در بالا گفته شد و دورهكامل طبقات را از سدهچهارم تا قرن چهاردهم در بر مىگيرد. اين تعليقات از مدتها پيش در اختيار انتشارات دارالزهراء واقع دربيروت قرار گرفته تا همراه با چاپ جديد طبقات اعلام لاشيعه انتشار يابد.
3 - تنظيم و تصحيح تتمه نقباء البشر، استاد طباطبايى يزدى.
استاد طباطبايى باقى مانده قسمت قرن چهاردهم را كه تا حال چاپ نشده و از حرف «فا» تا حرف«ياء» را شامل مىشود با استفاده از دست نوشتههاى محقق تهرانى مرتب و منظم مىكردند تا پس ازتصحيح و تنظيم كامل به چاپ بسپارند كه متاسفانه اجل مهلت اين كار را هم به استاد بزرگوار نداد و... (21) .
4 - تعليقات على طبقات اعلام الشيعه، شيخ محمد رضا جعفرى اشكورى.
5 - نقد و بررسى طبقات اعلام الشيعه، سيد عبدالله شرف الدين موسوى عاملى.
اين اثر هم در كتاب معروف نويسنده «مع موسوعات رجال الشيعه» (22) ج1، ص428 - 690، (در262ص) چاپ شده است.
6 - فهرستهاى فنى و كليدى، محمد ابراهيم ذاكر (ازنوادگان محقق).
اين فهرستها كه بيشتر شامل فهرست كتابهاى و رسالهها و... است در آخر هريك از جلدهاى طبقاتچاپ شده است.
7 - احسن الاشرفى اعلام القرن الخامس عشر، استاد سيد احمد اشكورى.
همانطور كه گذشت طبقات اعلام لاشيعه تا قرن چهاردهم را در بر مىگيرد و هيچ به قرن پانزدهمنمىرسد چرا كه محقق تهرانى در اواخر قرن چهاردهم دار فانى را وداع گفت، استاد اشكورى براىجبران اين نقيصه در دوره طبقات، اين كار گسترده و دامنه دار را به صورت مستقل و و در شرح حالعلماى بزرگ شيعه در قرن حاضر در دست نگارش دارند. اميدواريم كه استاد تا ساليان سال همچنانزنده و با نشاط بنويسند تا اين اثر درازدامن را تكميل كنند. خدايا چنين بادا!